حکایت 43: خدا همهجا هست!
مردی دعوی خدایی میکرد. شهریارِ وقت، به حبسش فرمان داد.
مردی بر او بگذشت و گفت: خدا در زندان باشد؟
گفت: خدا همهجا حاضر است.
عبید زاکانی
پ.ن:
نکته قابل توجه این داستان، جلوگیری از انحراف عقیدتی مردم توسط سلطان و حاکم جامعه است. از یک منظر، همه کنایهها و داستانهایی که جنبه فردی دارند، جنبه اجتماعی نیز دارند.