چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
حکایت ۱۱: ندیم بادمجان!
سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند.
خوشش آمد گفت:بادمجان طعامی است خوش!
ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت.
چون سیر شد،گفت: بادمجان سخت مضر چیزی است!
ندیم باز در مضرت بادمجان، سخن پردازی کرد.
سلطان گفت: ای مردک، نه این زمان مدحش میگفتی!
گفت: من ندیم توام نه بادمجان، مرا چیزی میباید گفت که تو را خوش آید نه بادمجان را.
عبید زاکانی