يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ
حکایت 24: جامه سلطان، جامه طلخک
سلطان محمود در زمستانی سخت، به طلخک گفت که با این جامهی یک لا در این سرما چه میکنی که من با این همه جامه می لرزم؟
گفت: ای پادشاه تو نیز مانند من کن تا نلرزی.
گفت: مگر تو چه کرده ای؟
گفت: هرچه جامه داشتم همه را در بر کرده ام!
عبید زاکانی