ما۲۴نفر

(تارنمای دانشجویان معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی ۹۱ - دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام

ما۲۴نفر

(تارنمای دانشجویان معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی ۹۱ - دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام

محفل ۲۴ دانشجوی معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی دانشگاه امام صادق(ع). سعی می‌کنیم آن‌چه خودمان و دیگر دانشجوهای معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی به آن نیاز دارند را منتشر کنیم.
اگر شما هم اطلاعاتی برای انتشار دارید، با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر انتقادها و پیشنهادهای شما هستیم.

مطلب زیر توسط آقایان مقصودی، بابایی و دهچالی برای اندیشکده راهبردی تبیین، نگاشته شده است. PDF این متن را در ادامه مطلب دریافت کنید.

                              

در سلسله گزارش‌های «اندیشکده‌های انگلیسی‌زبان در هفته‌ای که گذشت» بر آن شده‌ایم تا مهمترین خروجی‌های اندیشکده‌های مختلف غربی را در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران، منطقه و فرامنطقه رصد کرده و خلاصه‌ای از محتوای این خروجی‌ها ارائه نماییم؛ این گزارش‌ ان‌شاءالله به صورت هفتگی منتشر می‌شود.

چرا راه‌حل‌های سیاسی برای سوریه وجود ندارد[1]

اگر درگیری های سوریه تبدیل به گره ای کور شود، بیش از پیش سیاست های ایالات متحده درگیر خواهد شد. در حالی که اوباما دیگر طرح تسلیح گروه‌های محلی را دنبال نمی‌کند، جان کری همچنان به تلاش برای دستیابی به راه حل دیپلماتیک ادامه می‌دهد. اما نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا، از تمام گزینه ها از ایجاد پرواز ممنوع گرفته تا اعزام نیروی زمینی به سوریه حمایت کرده‌اند. با این حال، گزینه ایالات متحده در سوریه واقعا چیست؟

 

بر اساس تحلیل دانیل بایمن، سیاست آمریکا در قبال سوریه، در طیفی است که شامل انزوا سازی در یک سو و ایجاد ائتلاف نظامی بزرگ در طرف دیگر می‌شود. گزینه های احتمالی علاوه بر آنکه باید از نظر سیاسی جذاب باشند، مشکلات خاص خود را نیز دارند. ولی به نظر بایمن تمام این گزینه ها اشتباه هستند.

 

واقعیت‌ها و حقایق موجود در میدان نبرد و همچنین سیاست‌های آمریکا، راهبردهای آمریکا را در چند گزینه محدود می‌کند. آمریکایی ها نمی‌خواهند نیروی زمینی به خارج از کشور اعزام کنند، این در حالی است که مردم آمریکا از داعش هراس دارند و ممکن است به طور خاص از حملات فعالانه‌تر علیه این گروه حمایت کنند. هرگونه اقدام آمریکا در سوریه نیازمند همکاری و تعامل با دیگر بازیگران در این صحنه است اما بسیاری از این بازیگران ضد آمریکایی هستند.

 

راه‌های پیشِ رو

بایمن برای پاسخ دادن به این سوال که آیا راه حلی برای رفع تناقضات موجود در این مسیر وجود دارد یا خیر، شش راه حل ارائه می دهد:

 

1- بگذار تا بسوزد و به ویرانه تبدیل شود؛ درسی است که آمریکایی‌ها از مداخلات اخیر در منطقه خاورمیانه گرفته‌اند این است که منطقه به مثابه باتلاق است. با این حال، انزوا طلبی در مورد سوریه، هزینه‌هایی از جمله ادامه فاجعه انسانی به همراه دارد، همچنین گسترش درگیری در منطقه که می‌تواند مخاطرات را در سراسر منطقه افزایش داده و فشار بیشتری برای مداخله بوجود بیاورد.

 

2- مداخله نظامی گسترده؛ در دیگر سوی طیف گزینه‌های موجود، آمریکا می‌تواند دست به تشکیل ائتلاف بزرگ نظامی بزند که به طور ایده آل با همکاری کشورهای اروپایی و منطقه‌ای صورت می‌گیرد. گرچه در ابتدا این حرکت قاطعانه خواهد بود ولی نمی‌تواند منجر به نتیجه شود. مزیت حمله گسترده نظامی این است که داعش و رژیم بشار اسد شکست خواهند خورد، آوارگان به وطن خود باز می‌گردند و تنش‌های منطقه‌ای تا حدودی کاهش می‌یابد. اما 1) با توجه به پشتیبانی محدود برای چنین حرکتی چگونه شانس موفقیت وجود دارد؟ و 2) چشم انداز این حرکت در صورتی‌که این مداخله چندین دهه به طول انجامد، چگونه خواهد بود؟

 

3- همکاری با متحدان برای جنگ علیه داعش؛ راهبرد آمریکا ممکن است تنها بر نبرد با داعش که هم اکنون به دردسر بزرگی تبدیل شده متمرکز شود، این گزینه برای آمریکا که بیشتر بر قدرت هوایی تکیه می‌کند، می‌تواند قابل قبول‌تر باشد اما اگر خواهان آزادی مناطق تحت سلطه داعش شود، مداخله زمینی همچنان لازم خواهد بود. نیروهای محلی تاکنون به وظیفه خود عمل نکرده‌اند و بسیاری از آنها به عنوان شرکای آمریکا بسیار غیر قابل اعتماد هستند.

 

4- همکاری با شیطان؛ یعنی همکاری با بشار اسد. به عقیده بایمن، در گذشته، نظمی بی‌رحمانه در سوریه اعمال شده است. اما به این دلیل که بشار اسد شخصی عملگرا است، امکان تعامل وجود دارد. مشکل اصلی این است که بزرگترین شرکای آمریکا در این قضیه، یعنی عربستان و ترکیه چنین عقیده ای ندارند و ممکن است تعامل با بشار، منجر به تحریک اعراب سنی منطقه شده و به تقویت داعش منجر شود. البته به این گزینه از نظر اخلاقی نیز  ایراد وارد است چرا که راهی برای حفظ قدرت یک قاتل بزرگ است.

 

5- عدم تشکیل منطقه پرواز ممنوع و منطقه حائل؛ وجود این مناطق برای حفاظت از غیرنظامیان و مردم عادی است و مانند حمله نظامی، هزینه آنچنانی ندارد. اما به عقیده بایمن، هزینه و خطر در این گزینه بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. برای حمایت از منطقه پرواز ممنوع، لازم است که آمریکا در مقابل نیروی هوایی سوریه بایستد که این امر منجر به ورود به جنگ با ائتلاف دولت سوریه خواهد شد. فراتر از این موضوع، در منطقه پرواز ممنوع، حضور نیروهای زمینی برای اطمینان از عدم وقوع فاجعه انسانی و سوء استفاده گروه های مسلح از این مناطق برای سازماندهی خود، نیاز است. در نهایت، اگر آمریکا دست به ایجاد چنین منطقه ای بزند، دیگر راه بازگشتی نخواهد داشت.

 

6- توقف خشونت و خونریزی؛ این گزینه شامل کمک به پناهندگان سوری که هم اکنون کشور خود را ترک کرده‌اند و کمک به اسکان آنها در خارج از کشور می‌شود. این گزینه همچنین شامل کمک به همسایگان سوریه در جهت تامین امنیت مرزهای خود و همچنین همکاری در مبارزه با تروریسم برای عدم گسترش بحران در منطقه، می شود. بایمن اشاره می‌کند که سیاست مهار، تنها دفاعی نخواهد بود، بلکه شامل اقدامات عملی نیز خواهد بود (از جمله حملات هوایی و پشتیبانی از مخالفین) که باعث می شود در حالی که تلاش‌های دیپلماتیک برای متقاعد کردن سایر بازیگران منطقه ایی برای عدم دخالت، در جریان است، جنگجویان داعش همچنان در خطوط خود مشغول باشند. بنابر این نتیجه این خواهد بود که پیشگیری بهتر از درمان است.

 

آمریکایی ها  تا زمانیکه حمله‌ای به کشور آنها از سوی داعش یا گروه های وابسته در سوریه صورت نگیرد، خواستار مداخله نظامی گسترده نخواهند بود. زمان برای مداخله محدود و کم هزینه در سوریه گذشته است و دیگر این امر امکان پذیر نخواهد بود، بایمن معتقد است بدون توجه به آنچه در حال وقوع است، اجرای برخی راهبردها برای مهار لازم است. افزون بر این، وی معتقد است که تمامی گزینه های موجود، به طرز تاسف برانگیزی، نامطلوب هستند.

 

لغزش سخت اوکراین[2]

دو حزب کوچک مجلس اوکراین، در پی رأی ناموفق برای کنار زدن نخست‌وزیر این کشور، آرسنی یاتسینیوک، از دولت وحدت ملی کناره‌گیری کردند. لذا دولت یاتسینیوک در معرض انحلال قرار گرفت. اصلاح‌طلبان و حتی روزنامه‌نگاران اوکراین از رأی عدم اعتماد به‌عنوان اشتباه بزرگی یادکردند و آن را حاصل فریب اعضای حزب حاکم برای حفظ تسلط خود بر اهرم قدرت بیان کردند. 26 نفر از حزب غرب‌گرای خودکفایی حمایت خود را از دولت برداشتند و به 19 عضو حزب میهن، وابسته به تیموشنکو، پیوستند. درنتیجه حزب نخست‌وزیر یاتسینیوک و فراکسیون رئیس‌جمهور پروشنکو اکثریت خود را از دست دادند.

 

با این حال، نخست‌وزیر با جلب حمایت حزب رادیکال که سال گذشته از اتحاد خارج‌شده بود از رسیدن ضرب العجل انتخابات زودهنگام جلوگیری کرده و همه را شگفت‌زده کرد؛ یعنی همان چیزی که حزب میهن منتسب به تیموشنکو و حزب غرب‌گرای خودکفایی برای آن می‌جنگیدند. آندرس اسلاند، عضو ارشد اندیشکده شورای آتلانتیک، هشدار داد که این ترکیب نمی‌تواند به این شکل باقی بماند. همچنین با این عملکرد، آن‌ها عده‌ای را علیه خود تحریک و حیثیت خود را در بین رأی‌دهندگان تضعیف کردند.

 

این حوادث نسبت به انقلاب سال 2014 اوکراین مناسب به نظر نمی‌رسند. این بحران این نکته را آشکار می‌کند که دولت اوکراین چقدر ضعیف و آسیب‌پذیر است و میزان زیادی از نخبگان سیاسی، تحت کنترل الیگارشی پنهان و منفعت‌طلب موجود در این کشور باقی می‌مانند.

 

پوتین رئیس‌جمهور روسیه موازنه قوا را در اوکراین به‌خوبی می‌داند؛ او این اشراف و بزرگان حاکم بر کشور را می‌شناسد و از میل و طمع آن‌ها مطلع است و به‌خوبی با سیاستمداران خودفروخته این کشور آشناست. او همچنین می‌داند چگونه ضعف‌های این کشور می‌تواند برای اجرای اصلاحات مؤثر در راستای تأمین اهداف اصلی خودش کمک کند. پوتین به نسبت غرب وظیفه ساده‌تری دارد. او فقط به یک اوکراین ضعیف و شکسته خورده نیازمند دارد؛ اما غرب مجبور است تا اثبات کند که یک مسیر رو به اصلاح و مدرنیزاسیون می‌تواند یک جامعه آزاد و شکوفا را ایجاد کند؛ آن‌هم درجایی که اصالتاً کشوری ارتدکس به‌حساب می‌آید و جزو حوزه فرهنگی روسیه محسوب می‌شود. اگر برنامه غرب به ثمر بنشیند، پوتین در روسیه با مشکلات بیشتری مواجه می‌شود. چراکه آینده بهتر اوکراین از طریق دمکراسی، بسیاری از روس‌ها را به این نتیجه خواهد رساند که دیگر چه لزومی دارد همراه دیکتاتور سرکوب‌گری مثل پوتین بمانند؟ اما اگر اوکراین شکست بخورد موقعیت سیاسی پوتین در کشورش تقویت می‌شود و عدم نتیجه دهی این طرح در اوکراین، روس‌ها را به این باور می‌رساند که این طرح‌ها برای کشور آن‌ها هم کارایی ندارد.

 

متأسفانه غرب قادر نیست برای کسانی که خواسته یا ناخواسته نمی‌توانند کاری را به نفع خودشان به‌پیش ببرند کمکی بکند؛ اما این مسئله جوازی برای خروج کامل اروپا و آمریکا از گود نیست. پیشرفت و ترقی همواره در اوکراین کار سختی بوده است و باوجود خطرات بسیار بر سر راه تغییرات، همکاری و تلاش بسیاری برای تغییر انجام‌گرفته است. روی‌هم‌رفته رهبران غربی-چند دسته، سردرگم از هجوم بحران‌ها- به امید پیروزی قطعی اصلاح‌طلبان، به ارسال پول و مشورت دهی برای حل مشکلات اکتفا کردند؛ اما بااین‌حال اصلاحات شکست می‌خورد و درحالی‌که مشکلات روزافزون بسیاری بر سر راه این اصلاحات قد علم کرده است، نمی‌تواند شرایط موجود را چیزی جز عقب‌نشینی خطرناک غرب نامید.

 

حال به نظر می‌رسد که غرب خود را فریب می‌دهد. آن‌ها وانمود می‌کنند که همواره سیاست سازمان‌یافته‌ای در برابر اوکراین داشته‌اند. شکست اوکراین فرصتی به رهبران غربی می‌بخشد که دستان خود را با ناامیدی بالا بگیرند و بگویند: «ما تلاش خود را کردیم» و عرصه را خالی کرده و اجازه می‌دهند اوضاع اوکراین بدتر شود. گاهی اوقات سیاست خارجی تأثیرگذار، بلوف زدن و فریب رقبا را می‌طلبد اما غالباً فریب خود مسرت‌بخش نیست.

 

ترکیه تحت‌فشار حملات حمایتی روسیه در سوریه محدودشده است[3]

توقف مخاصمات در سوریه رو به پایان می‌نماید اما این مسئله نیز مانند گذشته ناتمام خواهد ماند. دولت سوریه امروز در تلاش برای تسلط بر بخش‌های شورشی حلب است و می‌خواهد جلوی نیروهای تدارکاتی ترکی از پایین این منطقه را بگیرد. هم‌پیمانان دولت سوریه یعنی ایران و روسیه نیز قصد دارند شرایط تسلیم شدن را برطرف مقابل تحمیل کنند و به دنبال راه‌حل سیاسی نیستند.

 

باگذشت زمان تمایل روسیه برای توافق و مصالحه بیشتر می‌شود و اگر روسیه به این مسیر درآمده می‌تواند عملیات‌های خود علیه شورشیان را به حالت تعلیق درآورد؛ اما بشار اسد به دلیل حمایت‌های ایران توانسته از تأثیر کفه روسیه در معادله بکاهد. بشار می‌توانست در سال 2011 به نزاع پایان دهد اما این کار را نکرد و معلوم نیست که وی در این برهه زمانی این کار را خواهد کرد یا نه.

 

البته شرایط مانند سال 2011 نیست. شاخه نظامی حزب اتحاد دموکراتیک سوریه از تهاجم سوری- روسی به حلب برای به دست آوردن کنترل مناطق شمالی نوار مرزی سوریه استفاده کرده است. درعین‌حال دولت سوریه که امروز با کمبود نیروی ارتشی مواجه است از مبارزه این حزب در مناطق خود با شورشیان خوشحال است. ازاین‌رو نماینده سوریه در سازمان ملل از آن‌ها به‌عنوان متحد دولت سوریه یادکرد.

 

کردستان قوی سوریه در مرزهای ترکیه محرکی جدی برای دولت ترکیه به‌حساب می‌آید. نگرانی دیگر، خویشاوندی بین کردهای ترکیه و سوریه است که از جنگ جهانی اول بین آن‌ها جدایی افتاده است. آنکارا این رابطه‌های ناسیونالیستی را خطری بزرگ‌تر از داعش برای ترکیه می‌داند. در ضمن قطع محور تأمین ترکیه تا حلب از سوی نیروهای سوری یا کردها هزاران پناهنده سوری را بیش‌ازپیش روانه مرزهای ترکیه خواهد کرد.

 

علاوه بر این ترک‌ها در یک موقعیت ضعف قرارگرفته‌اند. پس از حمایت‌های بی‌قیدوشرط ترکیه از حزب اتحاد دموکراتیک در سال گذشته آمریکا نتوانست نفوذ چندانی در این حزب داشته باشد. کرد ها درخواست آمریکا مبنی بر توقف حمله به نیروهای تحت حمایت ترکیه در شمال حلب و شهر اعزاز را رد کردند که دراین‌بین حمایت‌های هوایی روسیه از آنان این موضع را تقویت کرد. از سوی دیگر ترکیه هم به درخواست آمریکا برای توقف بمباران کردها بی‌اعتنایی کرد. ترکیه همچنان به تلاش مذبوحانه خود در مقابله با نیروهای کرد و دولت سوریه و همچنین تزریق سلاح به شورشیان ادامه خواهد داد.

 

اما بدون پشتیبانی آمریکا چیز زیادی از ارسال نیروهای نظامی برای مبارزه با دولت اسلامی دستگیر دولت ترکیه و عربستان سعودی نخواهد شد. کما اینکه دولت اوباما در برابر روسیه در سوریه ریسک نخواهد کرد. در هفته‌های آینده ممکن است مناطق تحت کنترل شورشیان به محاصره درآید و سازمان ملل باید کمک‌های درخواستی دولت سوریه را برساند؛ اما به‌هرحال چون مخالفان نمی‌خواهند در برابر اسد سر فرود آورند لذا باز به شورش‌هایی نظیر آنچه در سال 2011 و 2012 با حمایت ترکیه و عربستان انجام دادند بر خواهند گشت. خشم آنان نسبت به اسد، ایران و روسیه گریبان آمریکا را نیز خواهد گرفت.

 

دراین‌بین بزرگ‌ترین برنده دولت اسد است که توانایی نگهداری شرق سوریه را ندارد اما توانسته قسمت‌های دیگر را تحت کنترل خود حفظ کند. این مسئله سؤال‌برانگیز است. این موضوع به خاطر حمایت‌های ایران و روسیه امکان‌پذیر شد. ازاین‌رو رژیم اولویت خود را بر گزینه نظامی قرار داده است و لذا امکان سازش با گروه‌های مخالف از بین می‌رود.

 

ازقضا برنده دیگر میدان داعش خواهد بود که دو دشمن (کردها و نیروهای سوریه)، از دشمن سوم داعش یعنی مخالفان سوری تلفات می‌گیرند. کردها در مناطق خود با داعش مبارزه نخواهند کرد لذا طرف مقابل داعش نیروهای سوری و شیعیان خواهند بود که در اینجا ابوبکر بغدادی ابزار مناسبی برای پیاده کردن چشم‌انداز مبارزه با شیعیان به دست خواهد آورد. درنتیجه اعراب سنی از شرق و غرب به آغوش داعش خواهند افتاد و ازاین‌پس مبارزه آمریکا علیه خلیفه در باتلاق سوریه خواهد بود.

 

مسیر چالشی پیش روی افغانستان[4]

بسیاری از علائم حیاتی دولت افغانستان رو به ضعف نهاده است. انتقال قدرت سخت شده، امنیت کاهش‌یافته و تقریباً نیمی از استان‌ها درخطر فروپاشی به دست شورشیان هستند. در طرف دیگر اقتصاد در حال دست‌وپا زدن برای غرق نشدن در مسائل نظامی است.

 

در همین حال دولت افغانستان که مملو از منازعات سیاسی است در مبارزه با فساد و عملی کردن وعده‌هایش شکست‌خورده است. رئیس‌جمهور افغانستان برای آغاز فرایند صلح با طالبان و یکپارچگی اقتصادی منطقه قصد بهبود روابط با پاکستان را دارد. عملکرد دولت اوباما می‌تواند بر افغانستان درزمینه‌ی تأمین امنیت و مسائل اقتصادی و مقابله با تهدیدها در منطقه تأثیرگذار باشد. مانند بسیاری از مسائل در خاورمیانه حدودی وجود دارند که نباید شکسته شوند ازاین‌رو سیاست خارجی آمریکا نیز امسال باید دوباره تنظیم شود زیرا بعید است افغانستان در یک لشکرکشی شرکت کند.

 

اختلافات حزبی در آمریکا درباره افغانستان وجود دارد. انتظار می‌رود بیشتر جمهوری‌خواهان به دنبال برنامه نظامی شدیدتری نسبت به دولت اوباما باشند اما این نوع خواسته آن‌ها مبنی برافزایش نیروها در افغانستان می‌تواند موجب از دست رفتن عایدی نظامی آن‌ها برای سوریه و عراق شود.

 

اوباما در نیمه سال 2015 تصمیم به خروج نظامیان آمریکا از کشور افغانستان گرفت. نیروی ناتو نیز تا سال 2020 اعلام کرده از امنیت افغانستان حمایت خواهد کرد. دراین‌بین موج سهمگین طالبان در سال 2016 که نیروهای امنیتی افغان را تحت‌فشار قرار خواهد داد، دولت آمریکا را متقاعد به ساماندهی دوباره نیروهای خود در افغانستان خواهد کرد؛ اما سرعت اضمحلال افغانستان می‌تواند دولت آمریکا و هم‌پیمانانش در ناتو را به این نتیجه برساند که حضور نظامی آن‌ها در این کشور قابل دفاع نیست.

 

سال 2016 شاهد تلاشی دیگر برای مصالحه با طالبان است. آمریکا و چین با افغانستان وارد همکاری شده‌اند به این امید که طالبان و دیگر گروه‌های شورشی متمایل به مصالحه هستند. پافشاری آمریکا به برقراری صلح به خاطر پایان دادن به یک نزاع دلسردکننده است.

 

ناشناخته‌ی بزرگ‌تر سال 2016، داعش است. در حال حاضر داعش در برخی نقاط شرقی و شمالی افغانستان حضور دارد. آن‌ها باید از طریق رقابت با طالبان خود را گسترش دهند. بسیاری از پیروان داعش کسانی هستند که از سیاست‌های تقسیم‌بندی نژادی سران طالبان فرار کرده‌اند. ازاین‌رو آمریکا باید برای استحکام استراتژیک خود در افغانستان و همچنین منطقه در سیاست‌های خود تجدیدنظر کند.

 

باوجود اختلاف‌نظرها درباره سیاست خارجی آمریکا در افغانستان این اتفاق‌نظر وجود دارد که افغانستان وارد دوره‌ای شده که مصالحه با طالبان دستور کار جدیدی می‌طلبد. آیا طالبان می‌تواند همچنان انگیزش و تحرک را برای حفظ قلمروهای بزرگ خود حفظ کند؟ آیا ادامه سیاست‌ها و هرج‌ومرج‌ها در طالبان منجر به یارگیری داعش در افغانستان خواهد شد؟ همه این سؤالات نشان‌دهنده این است که آمریکا باید در مورد سیاست‌های خود در افغانستان چه در این دولت و چه در دولت آینده تجدیدنظر کند.

 

اهمیت تازه شورای همکاری خلیج‌فارس برای چین[5]

سفر اخیر رئیس‌جمهور چین به عربستان سعودی، مصر و ایران بیانگر راه‌اندازی کامل استراتژی یک کمربند و یک جاده (OBOR) از سوی چین در خاورمیانه است. این سفر پیامدهای گسترده‌ای برای روابط بین شورای همکاری خلیج‌فارس و چین دربرداشت. شورای همکاری‌ خلیج‌فارس این رویکرد پکن را در دو جهت به رسمیت می‌شناسد: کمربند اقتصادی جاده ابریشم و جاده دریایی ابریشم. برای چین این مسئله ازلحاظ دسترسی به مواد معدنی استراتژیک مهم است. آن چیزی که برای کشورهای خلیج‌فارس مهم می‌نماید این است که حوزه این استراتژی پیرامون شبه‌جزیره عربی را فراگرفته است. چین در حال تجربه‌ای نزدیک از مناسبات با خاورمیانه است. برنامه OBOR در خاورمیانه بر محور امنیت منافع اقتصادی و سرمایه‌گذاری کشورها تشکیل شده و تمرکز دارد. اگر پکن ایران را از حالت ناظر به یکی از اعضای این پیمان تبدیل کند معادلات تغییر خواهد کرد و روسیه نیز از طریق ایران وارد خواهد شد.

 

ابعاد نظامی و رشد مراودات اقتصادی

کشورهای پیمان همکاری خلیج‌فارس از دیرباز با روابط نزدیک تهران و پکن مشکل داشته‌اند. پس‌ازاینکه چین در سال 1971 با ایران پیمان دموکراتیک بست، امارات و برخی دیگر از کشورهای خلیج فارس با چین وارد روابط دیپلماتیک شدند. عربستان آخرین کشوری بود که با چین وارد معاهده شد. در سی سال گذشته روابط چین با ایران ازجمله در بخش انرژی و ساخت‌وساز بسیار خوب بوده است. ازاین‌رو کشورهای پیمان همکاری خلیج‌فارس بدبینانه به روابط چین و دشمنشان ایران نگاه می‌کردند اما در سه دهه گذشته شورا روابط خود را با چین گرم‌تر کرده است.

 

آنچه در ابتدا برای شورا زنگ خطر بود روابط چین با ایران درزمینه‌های نظامی بود. چین برای ایران تانک و تجهیزات نظامی مهیا می‌کرد. درواقع چین در پیشرفت نظامی و علمی ایران سهم بسزایی داشت.

 

اما شورای همکاری خلیج‌فارس در این مدت از رهگذر اقتصاد سعی در تعدیل روابط دیپلماتیک ایران و پکن داشته است؛ زیرا ایران هسته‌ای را در منطقه خطری برای قطب اقتصادی خود می‌بیند. ازاین‌رو رؤسای این کشورها سفرهایی به چین داشتند.

 

درواقع امروز روابط اقتصادی شورا با چین از معاهدات ایران مهم‌تر است. ارزش معاملات چین با شورا بیش از 4 برابر معاهدات با ایران است. شورا، چین را برای معامله یک‌چهارم نفت خود انتخاب کرده است در صوتی که سهم ایران بیش از 9 درصد نخواهد بود. طبق برخی برآوردها معاملات شورا با چین طی دهه آینده سه برابر خواهد شد.

 

در سال‌های گذشته اهمیت دفاع در منطقه بالا رفته است. برخی از بزرگ‌ترین قراردادهای نظامی چین با عربستان و کشورهای خلیج فارس بوده است. مشارکت چین در مبارزه با دزدان دریایی سومالی در قالب ارتش آزادی خلق در شورای همکاری خلیج‌فارس طنین‌انداز شد و این باور را تقویت کرد که چین برای امنیت منطقه قابل تکیه و اعتماد است. امروز عربستان و امارات در یمن از پهبادهای یو ای وی چین در برابر حمایت ایران از شورشی‌های حوثی استفاده می‌کنند.

 

چشم‌انداز شورا در پرتو سفر شی: همگرایی منافع

سفر شی به سواحل خلیج فارس و مصر به‌عنوان بخشی از برنامه OBOR در یک دوره بحرانی برای شورا بسیار خوشایند است. درواقع آغازی بر یک تغییر پارادایم در روابط بین شورا و چین خواهد بود. این همگرایی چه می‌تواند باشد؟ شورا به دنبال ایجاد فضاهای جدیدی جهت همکاری با چین و آسیای مرکزی است. این همکاری با چین می‌تواند به پیشرفت اقتصادی شورا کمک کند. برخی از فرصت‌هایی که در خلال این همکاری وجود دارد شامل ارتباط از راه دور و همکاری‌های زیربنایی و ریلی و ... است.

 

OBOR بر مبنای فلسفه چینی است که می‌گوید هر چیز از دو بخش تشکیل‌شده است. لذا می‌توان با بخش نرم آن ارتباط برقرار کرد. درنتیجه چین امروز با شورا وارد همکاری شده است. این دید چین به مسائل برای شورا بسیار پراهمیت و خوشایند می‌نماید. آنچه شورا از همکاری با چین به دنبال آن است دستیابی به بازار جهانی است تا بتواند با چین به‌عنوان همکاران همگرا به رشد اقتصادی ناشی از OBOR برسند.

 

پیامدهایی برای سیاست خارجی ایالات‌متحده

همان‌طور که تأثیرگذاری ایالات‌متحده در دنیا و خاورمیانه رو به افول گذاشته است کشورها نیز در تلاش هستند تا از وابستگی خود به ایالات‌متحده بکاهند. امروز سلطه اقتصادی در دنیا سردمدار دیگری به نام چین پیداکرده است. دکترین سلمان که به دنبال مبارزه با تسنن و تشیع در کشورهای عربی است آینده خود را در سوی دیگر آسیا می‌بیند. ارزیابی‌ها نشان می‌دهد در سال‌های آینده کم‌کم از ارزش نفت جهانی کاسته خواهد شد و کالاهای دیگری ارزش بیشتری پیدا خواهند کرد. این به نفع کشورهای شورا نیست اما چین با برنامه اقتصادی خود در منطقه می‌تواند خود را با این اوضاع وفق دهد.

 

نگرش شورا که فشار بیشتری بر روابط با آمریکا می‌گذارد این است که ایران از دخالت آمریکا در مسائل منطقه همچون جنگ عراق و سوریه بهره خواهد برد. به همین خاطر شورا در روابط خود با آمریکا تجدیدنظر کلی می‌کند ازاین‌رو به روابط پرسود با چین می‌اندیشد.

 

بااین‌وجود شورا جای پای خود را علاوه برچین در آمریکا و در بحث تجارت اسلحه حفظ خواهد کرد. این حقیقت که آمریکا روابط خود را از سطح نظامی به سطح روابط امنیتی با کشورهای شورا تنظیم می‌کند شورا را در دوراهی می‌گذارد. همان‌طور که سخنگوی شورا گفت شورا از آمریکا انتظار دارد تا در مقابل ایران سلاح‌های خود را به نیروهای شورا بدهد تا از آن‌ها استفاده کنند.

 

آونگ شورا در زمین چین می‌گردد و باسیاست‌های نظامی آمریکا فاصله دارد و بر پایه اقتصاد ساده در برنامه OBOR چیده شده است. درنتیجه آمریکا چین را به‌عنوان یکی از معماران اصلی امنیت در منطقه خواهد دید.

 

جهت‌گیری‌های جدید برای توانمندسازی اسرائیل با هدف فائق آمدن بر پریشانی‌های استراتژیک: دیدگاه‌هایی از گردهمایی سالانه اندیشکده مطالعات امنیت ملی[6]

در تاریخ ١٧ الی نوزدهم ژانویه‌ی سال ٢٠١٦ اندیشکده ی مطالعات امنیت ملی جدیدترین گردهمایی خود را از سری اجلاس‌های سالانه‌ی این اندیشکده با عنوان "کشمکش‌های امنیتی در قرن ٢١" برگزار کرد. لازم به ذکر است که در این اجلاس موضوع‌های مهم استراتژیک داخلی، منطقه‌ای و جهانی از سوی سخنرانانی با دیدگاه‌های متعارض موردبررسی قرار گرفت. هدف این نوشتار این است که مهم‌ترین دیدگاه‌های مطرح‌شده در این اجلاس را برای استفاده‌ی بهتر و بیشتر دولتمردان اسرائیل برای تصمیم‌گیری و تصمیم سازی مورداستفاده قرار گیرد.

 

پریشانی‌های استراتژیک

قاطبه‎ی سخنرانان و متخصصان شرکت‌کننده در این اجلاس دیدگاه‌های متفاوتی دراین‌باره که مهم‌ترین کشمکش‌های استراتژیک متوجه اسرائیل است اتخاذ کردند؛ اما علی‌رغم این تفاوت‌ها، همگی بر این امر اتفاق‌نظر داشتند که نظم قدیمی حاکم بر خاورمیانه تغییر کرده است و اسرائیل هم هیچ اهرمی برای شکل دادن به ثبات جدید در منطقه، در اختیار ندارد. ضمن اینکه به‌صورت گسترده بر این امر تأکید شد که به علت طولانی بودن این فرایند، نیاز به صبر و بردباری و انعطاف‌پذیری و توانمندی سازگاری سریع در مقابل تغییرات جدید به‌شدت احساس می‌شود.

 

برخی از متخصصان از اسرائیل و نیز خارج از آن معتقد بودند که دولت اسلامی (داعش) مهم‌ترین درگیری پیش روی اسرائیل و گذشته از آن، همه‌ی جهان محسوب می‌شود؛ امری که منتج از رویکرد جهانی السلفیة الجهادیة (سلفی‌های جهادی) بوده تا جایی که به عقیده‌ی برخی تحت عنوان جنگ جهانی سوم از آن یاد می‌شود. بنیامین ریولین رئیس‌جمهور اسرائیل، داعش را مهم‌ترین درگیری پیش روی این کشور خواند و علاوه بر اقدامات این گروه در مرزهای اسرائیل، بر تأثیر ایدئولوژی داعش بر شهروندان حاشیه‌ای عرب اسرائیل تأکید کرد. بر همین اساس، وی مهم‌ترین برنامه‌ی اسرائیل را سرمایه‌گذاری در این حوزه برای جلوگیری از رشد نفوذ گرایش‌های تخریب‌کننده‌ی سلفی گری در میان شهروندان عرب کشور متبوع خود معرفی کرد. ضمناً ریولین بر وظیفه‌ی اسرائیل برای جلوگیری از گسترش این پدیده تأکید کرد.

 

در طرف مقابل موشه یعلون، وزیر دفاع، ایران را به‌عنوان مهم‌ترین خطر پیش رو اسرائیل خواند و به حرکت‌های دولت اسلامی در بلندی‌های جولان ذیل فعالیت‌های ایران و سیاست‌های آن همچون رژیم بشار اسد، حزب‌الله و نیروهای سپاه قدس می‌نگرد. در این دیدگاه، متخصصان توافق هسته‌ای با ایران را مانع اقدامات مخرب این کشور در حمایت از عناصر تروریستی یا مانعی بر سر راه گسترش هژمونی ایران در خاورمیانه نمی‌دانند، بلکه معتقدند که توافق هسته‌ای در عمل ایران را به سازوکارهای افزایش دخالت در کشمکش‌های منطقه‌ای و حمایت از عناصر مخرب، مسلح می‌سازد.

 

در نقطه مقابل ژنرال گادى آیزنکوت رئیس ستاد مشترک ارتش، حزب‌الله را به‌عنوان مهم‌ترین بحران پیش روی اسرائیل می‌داند ضمن اینکه این مهم پس از تجدیدقوای اخیر این گروه و مجهز شدن آن به موشک‌های پیشرفته، راکت‌ها و ادوات نظامى بدون سرنشین باقابلیت کنترل از راه دور تهدیدى جدى براى امنیت ملى اسرائیل محسوب می‌شود. این در حالى است که حزب‌الله تجربه‌ی بسیارى را از جنگ سوریه در حمایت از رژیم سوریه به دست آورده است.

 

درعین‌حال نکته دیگرى که از سوی بسیارى از سخنرانان مورد تأکید قرار گرفت مسئله فلسطین به‌عنوان مهم‌ترین کشمکش اسرائیل بود. چنانکه نظرسنجی‌های صورت گرفته توسط اندیشکده مطالعات امنیت ملى اسرائیل این مهم در جامعه‌ی اسرائیل به‌روشنی احساس می‌شود. بنابراین، استراتژى حفظ وضعیت موجود که در عمل از سوى دولت اسرائیل اتخاذشده، غیرممکن است چنانکه ایجاد وضعیت ثبات علی‌الخصوص پس از انجام عملیات تروریستى از سوى افراد و گسترش تروریسم در میان فلسطینیان توسط داعش، شدت یافته است. این مطلب به ایجاد حس خدشه‌دار شدن امنیت شخصى در میان اسرائیلیان و نیز شکل‌گیری رادیکالیسم و دوقطبی‌شدن داخل منجر شده است. این احساسات از صحبت‌های دیوید گراسمن، نویسنده‌ی اسرائیلى، درباره‌ی سقوط "خانه‌ی اسرائیلى" در صورت عدم اتخاذ رویکرد دقیق و به‌موقع در مقابل این تهدیدها به‌روشنی قابل‌درک است.  باید گفت که تفاوت دیدگاه‌ها از کشمکش‌های پیش روی اسرائیل ریشه در تفاوت نگرش‌ها به تهدیدات و ایجاد حالت "سردرگمی استراتژیک" دارد. به عبارت دقیق‌تر باید گفت وضعیت استراتژیک اسرائیل در حال حاضر، از بحران‌های ناشی از هرج‌ومرج روشنفکری نشئت می‌گیرد که بهترین راه‌حل موجود را در حفظ وضع موجود می‌داند؛ گزینه‌های جایگزین نیاز به بررسی‌های پیش‌دستانه، با هدف شکل دادن به واقعیتی متفاوت است.

 

گرایش‌های اصلی

در ادامه‌ی اجلاس سه گرایش عمده‌ی موجود، که عمدتاً در خاورمیانه در حال شکل‌گیری است، مطرح شد.

 

1- [گذار] از ساختار حکومت‌محور به نیروهای غیر حکومتی: ضعف ساختار حکومتی در منطقه که به قدرت گیری سایر بازیگران و به‌تبع آن پررنگ‌تر شدن ویژگی‌های مذهبی، فرهنگی و عوامل دیگر به‌جای ماهیت دولت، انجامیده است. این مهم خصوصاً در کشورهای درگیر خشونت همچون سوریه، عراق، لیبی و یمن به‌روشنی قابل‌ملاحظه است هرچند در بخش‌هایی از کشورهای باثبات بیشتر همچون لبنان، اردن و عربستان سعودی و نیز بخش‌های خودمختاری چون حکومت خودگردان و حماس در نوار غزه دیده می‌شود. علی‌رغم تلاش‌های گسترده کشورهای غربی و علی‌الخصوص امریکا برای جایگزینی ساختار قدیمی دولت‌ها در منطقه، غیرممکن می‌نماید و آمادگی‌های لازم برای تغییرات و ایجاد نظم و ساختار جدید در منطقه می‌بایست ایجاد شود.

 

2- افزایش روزافزون قراردادهای همکاری کوتاه‌مدت بر پایه‌های شکننده و ناپایدار: به دنبال آشفتگی‌های منطقه‌ای، همه‌ی بازیگران به دنبال این هستند تا بیشتر بر قراردادهای همکاری کوتاه‌مدت اعتماد کنند. برای مثال در سوریه اتحاد میان طرف‌های درگیر عمیقاً تحت تأثیر پیشرفت‌ها و پیشروی‌ها در عرصه‌ی میدان نبرد و حمایت‌های خارجی است. این شکنندگی روابط در میان کشورها باهم نیز قابل‌پیگیری است چنانکه قرارداد هسته‌ای ایران و قدرت‌های جهان، تنها پانزده سال را در برمی‌گیرد و این همان علتی است که می‌بایست به‌جای قراردادهای بلندمدت به کوتاه‌مدت روی آورد.

 

3- هوشیاری به‌عنوان وسیله‌ای برای نیل به اهداف استراتژیک: می‌توان دهه‌های اخیر را دوره‌ی گذار از جنگ‌های ارتش‌های عادی [کشورها] به میدان‌های نبرد نامتوازن، با دشمنان چندملیتی خصوصاً با گسترش تروریسم نامید. این مهم عمدتاً با توجه به مؤلفه‌های هوشیار تعریف می‌شود. از مهم‌ترین مثال برای این جنگ تصویرسازی، دولت اسلامی با توانمندی بسیار آن در به‌کارگیری از رسانه برای گسترش فضای رعب و وحشت را می‌توان نام برد. حکومت خودگردان فلسطین هم از این روش رویارویى بهره می‌گیرد که می‌توان در تلاش‌های این بازیگر در جهت تضعیف اسرائیل در عرصه‌ی بین‌الملل، مشاهده کرد.

 

واقعیت‌های استراتژیک

 در کنار سه گرایش مطرح‌شده درباره‌ی فضای استراتژیک اسرائیل می‌توان گفت که چهار حوزه و محیط مرتبط وجود دارد:

 

1- قدرت‌های جهان: ماهیت این مسئله، رقابت موجود میان ایالات‌متحده‌ی امریکا و روسیه در منطقه و تأثیرشان بر بازیگران دخیل در آن است. در میان مهم‌ترین رویارویی‌های موجود میان قدرت‌های جهان، اسرائیل می‌بایست از دو امر آگاه باشد. اول، گسترش مداخله‌ی ایالات‌متحده‌ی امریکا و روسیه در منطقه‌ی خاورمیانه به‌طور اعم و سوریه به‌طور اخص است. دوم، وضعیت امریکا به‌عنوان قدرت حامی اسرائیل و وضعیت رو به ضعف آن در مقابل کشمکش‌های بسیار موجود است؛ در این فضا اسرائیل در حال افزایش و بهبود روابط خود با روسیه، به‌طور خاص در قالب همکاری در رابطه با جنگ سوریه است.

 

2- فضای منطقه‌ای: این محیط به علت تفرقه‌ی موجود در خاورمیانه دستخوش تغییر شده و رقابت‌های سنی و شیعه بار دیگر به مهم‌ترین مشوق برای دامن زدن به تفرقه بدل شده است. این مسئله با سرکردگی ایران به‌عنوان رهبر طرف شیعی و عربستان سعودی به‌عنوان رهبر طرف سنی و رقابت‌های این دو کشور برای نیل به هژمونی منطقه‌ای همراه شده است؛ به‌عبارت‌دیگر کشمکش این دو کشور نقش کلیدی و اصلی در عرصه‌ی [رویارویی] بازیگران دخیل، ایفا می‌کند. این فضای آکنده از درگیری از میزان متفاوتی تقابل برخوردار است؛ این مسئله از سوریه گرفته تا لبنان و یمن وجود دارد. حال باید گفت که استراتژی سیاسی-امنیتی اسرائیل روشن است: بر پایه‌ی گفته و عمل ایران، این کشور مهم‌ترین تهدید برای اسرائیل محسوب می‌شود؛ این در حالی است که عربستان سعودی و هم‌پیمانان آن منافع مشترک در مورد تقابل با دولت اسلامی و القاعده را نشان می‌دهند.

 

3- کشمکش در میان طرف‌های سنی: درگیری دیگری در میان طرف‌های سنی وجود دارد و آن تقابل میان دیدگاه سلفی جهادی است که توسط دولت اسلامی و القاعده رهبری می‌شود و دیدگاه اسلام سیاسی، که ترکیه و قطر- علی‌رغم ضعف‌های اخیر- سرکردگی آن را بر عهده‌دارند. باید گفت در دهه‌ی اخیر- در مقایسه با دهه‌های پیشین- با گسترش پدیده داعش، طرف سنی به تهدیدی واقعی مبدل شده است. اثرات این پدیده در تضعیف ساختار دولت در سوریه براثر اقدامات این گروه [داعش] در عراق و سوریه، قابل‌مشاهده است. از منظر اسرائیل این تهدید [از جانب اختلافات درون‌سازمانی جبهه سنى] از دو عامل قابل‌بررسی است: اول، آنکه دولت اسلامى در نزدیکى مرزهاى اسرائیل، به‌صورت جنگ در سوریه، همکارى با تروریست‌های سلفى در صنعا و تلاش براى تغییر در لبنان و نفوذ در اردن، فعالیت می‌کند. دوم، آنکه تلاش‌هایی براى جذب پایگاه مردمى در نوار غزه و کرانه‌ی غربى رود اردن و در میان عرب‌های ساکن اسرائیل صورت می‌گیرد.

 

4- محیط فلسطین: در مقابل سه مسئله‌ی فوق، این مسئله- یعنی درگیری میان فلسطین و اسرائیل- ایزوله شده و پس از رنگ باختن هویت ملی در بخش‌های گسترده‌ای از خاورمیانه، موضوع فلسطین- پس‌ازاینکه سال‌ها به‌عنوان مسئله‌ی اصلی در میان اعراب و مسلمانان مطرح می‌شد- به حاشیه رانده‌شده است. اگرچه جمعیت فلسطینیان بخش جدایی‌ناپذیر از محیط و گرایش‌های منطقه‌ای است (موج اخیر تروریسم در اسرائیل از سوی داعش حمایت و جهت‌دهی می‌شد)، اما فلسطینیان به‌عنوان بازیگران قابل‌توجهی در میدان‌های نبرد سوریه، عراق، لیبی و یمن محسوب نمی‌شوند. وضعیت فلسطینیان شکاف‌های اجتماعی موجود در جامعه‌ی اسرائیل که شعار آن دولت دموکراتیک، یهودی و امن است را نشان می‌دهد. اگرچه منافع فلسطینیان در صدر اولویت‌های منطقه‌ای محسوب نمی‌شود، اما درعین‌حال این موضوع بیشترین احتمال را در تغییر وضعیت منطقه‌ای اسرائیل و توازن قدرت در منطقه دارد که نشان‌دهنده‌ی پیشرفت‌های گسترده‌ی اسرائیل است.

 

قالب‌های استراتژیک

مهم‌ترین کشمکش پیش روی اسرائیل نیاز به شناخت عوامل با منافع استراتژیک در ایجاد گزینه‌های جدید سیاسی-امنیتی است. پژوهش‌های انجام‌شده نشان‌دهنده‌ی این مهم است که اسرائیل در حال حاضر از فرصت‌های مناسبی برخوردار است که می‌تواند از آن‌ها به‌عنوان سکوی پرش برای افزایش منافع خود هم در مقابل دشمنان و هم در مقابل هم‌پیمانان استفاده کند.

 

1- استراتژی اول: عرصه‌ی داخلی اسرائیل: بالاترین اولویت در این عرصه می‌بایست تلاش در جهت کاهش اختلافات میان اعراب اسرائیل و یهودیان باشد. ترویج هم‌زیستی بر پایه‌ی منافع نزدیک مشترک می‌تواند متضمن افزایش انعطاف‌پذیری ملی جامعه‌ی اسرائیل و متعادل کردن دوگانگی موجود میان بخش‌های مختلف آن باشد. وضعیت کنونی اعراب در اسرائیل به تأثیرات و اقدامات منفی- همچون آنچه در مورد دولت اسلامی قابل‌مشاهده است- فرامی‌خواند؛ لذا تنها اتخاذ سیاست‌های اقتصادی یکسان و فراهم آوردن امکانات موردنیاز به‌صورت یکسان می‌تواند به افزایش مقاومت اسرائیل در مقابل تهدیدها بیانجامد.

 

2- استراتژی دوم: مسئله‌ی فلسطین: تغییر وضعیت در عرصه‌ی کشمکش میان اسرائیل و فلسطین، به‌عنوان تغییردهنده‌ی بازی برای اسرائیل محسوب می‌شود. چنانکه موج حملات تروریستی در پائیز ٢٠١٥ نشان‌دهنده‌ی اهمیت و لزوم اتخاذ روشی برای تغییر واقعیات در عمل بود اما باید گفت که در کنار پیشنهاد‌ها برای تقویت اقتصادی فلسطینیان، هیچ‌گونه راه‌حل سیاسی پیشنهاد نشده است؛ اما به‌طورکلی باید گفت که نیل به یک گفتگوی مثبت و سازنده با فلسطینیان، روابط استراتژیک با اردن و مصر را تقویت خواهد کرد.

 

3- استراتژی سوم: نهایی کردن همکاری میان اسرائیل و کشورهای عرب: در پرتو منافع مشترک با کشورهای سنی منطقه، همچون تضعیف ایران، مقابله با جبهه‌ی جهادی سلفی و تقویت بازیگران معتبر در سوریه، اسرائیل می‌تواند برنامه‌های اقتصادی در عرصه‌های فنّاوری، آب، کشاورزی و انرژی را به انجام برساند. درازای آن، کشورهای مذکور می‌توانند به ساختن حکومت فلسطینی کمک کنند. گذشته از آن اسرائیل می‌تواند هم‌پیمانانش [هم‌پیمانان موقت] را در عرصه‌ی محلی و در میان سایر بازیگران به رسمیت بشناسد و این شامل گروه‌های فاقد حکومت در اطراف مرزهای خودش و نیز در عمق کشورهای عربی- آن‌هایی که توانایی تبدیل به یک قدرت مهم در مقابل آن بازیگرانی که در آینده ممکن است به وخامت گراید- است.

 

4- استراتژی چهارم: در سطح کشورهای قدرتمند جهان: مهم‌ترین اولویت بازسازی ارتباط خاص اسرائیل با ایالات‌متحده‌ی امریکا است. علی‌رغم رابطه‌ی بسیار نزدیک این دو کشور، اختلاف نظرات سیاسی به ایجاد وضعیت وخیمی برای اسرائیل در منطقه تبدیل شده است. بنابراین این مهم بسیار ضروری به نظر می‌رسد که تلاش‌های لازم برای ایجاد اعتماد مشترک و در پیش گرفتن همکاری کامل با ایالات‌متحده می‌بایست در دستور کار قرار گیرد. در ضمن ورود روسیه به منطقه با مداخله‌ی آن کشور در سوریه، فرصت‌های جدیدی را برای اسرائیل به ارمغان آورده است. درعین‌حال نباید از چین و گسترش فعالیت‌های آن –به‌ویژه در عرصه‌ی اقتصادی- در منطقه غافل شد، چراکه چین می‌تواند اسرائیل را در پیشرفت اقتصادی اسرائیل و انجام پروژه‌های اقتصادی در منطقه‌ی خودگردان فلسطین، کمک کند. ایجاد ارتباط متعادل با قدرت‎ها –علی الخصوص امریکا- می تواند متضمن منافع ارزشمند استراتژیک برای اسرائیل باشد.

 

بنابراین همانطور که در کنفرانس مورد تاکید قرار گرفت؛ در فضای ایجاد گرایش های جدید در منطقه باید گفت که اسرائیل از ایستادن پشت حصار چیزی به دست نخواهد آورد. چراکه جریان‌های متغیر اخیر نشان داد که این مسئله نه تنها اسرائیل را با تهدیدهای جدید مواجه خواهد کرد بلکه فرصت‌های جدیدی هم در حال گذر است و افق‌های جدیدی را برای اسرائیل ایجاد می‌کند. لذا موضع گیری در قبال شرایط جدید از روی اختیار نبوده بلکه از روی ضرورت است.

 


[1] Why there are no good policy options on Syria-  Anna Newby- The Brookings Institution- January 19, 2016:

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2016/01/19-no-good-policy-options-on-syria-newby

 

[2] Walter, Russell Mead. “Ukraine's Grim Slide”, Hudson Institute, February 19, 2016, at:

http://www.hudson.org/research/12231-ukraine-s-grim-slide

 

[4] Marvin Weinbaum, Director of the Center for Pakistan Studies , Feb 23, 2016,at:

http://www.mei.edu/content/article/challenging-road-ahead-afghanistan

 

[5]The GCC’s New Affair with China- Theodore Karasik, Feb 24, 2016, at:

http://www.mei.edu/content/map/gcc%E2%80%99s-new-affair-china

 

[6] Udi Dekel, Omer Einav; “New Directions for Enabling Israel to Overcome its "Strategic Confusion": Insights from the INSS Annual Conference”; January 31, 2016; The Institute for National Security Studies

 

دریافت گزارش
حجم: 1.28 مگابایت
 

نظرات (۱)

مطلب خوبی بود.
با تشکر از مترجمین متن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی