معرفی کتاب: مدرنیته سیاسی
کتاب مدرنیتهی سیاسی، نوشتهی موریس باربیه، توسط نشر آگه منتشر شده، یکی از منابع آزمون دکتری علوم سیاسی است و پیشنهاد می شود، دانشجویان علوم سیاسی مخصوصا دانشجویان گرایش اندیشه سیاسی این کتاب را مطالعه کنند. معرفی این کتاب را در ادامه مطلب مطالعه کنید.
این کتاب حاوی بازاندیشی دقیقی در مفهوم مدرنیتهی سیاسی است و میکوشد تا معیار روشنی برای ارزیابیِ آن به دست دهد. نویسنده وجود آزادیهای عمومی، تفکیک قوا، رأیگیری همگانی و کثرتگراییِ سیاسی را برای تعریف مدرنیتهی سیاسی بسنده نمیداند. از اینرو، نخست میکوشد تا وجه تمایز دولت مدرن ودولت پیشمدرن را تعیین کند تا از رهگذر آن به تعریفی از مدرنیتهی سیاسی دست یابد.
باربیه در بخش اول کتاب به فرایندِ تاریخیِ گذار از دولت پیشمدرن به دولت مدرن اشاره میکند. در این میان، او از دولتشهرهای یونانی، دولت فئودالی و دولت مطلقه به منزلهی سه شکل متفاوت دولت پیشمدرن یاد میکند و به بررسی دیدگاههای سقراط، افلاطون، مسیحیت، کالوینیسم، پروتستانیسم، هابز و روسو در مورد رابطهی میان فرد و جامعه، دولت و جامعهی مدنی میپردازد. این چشمانداز تاریخی که وجه مشخصهاش «فقدان مدرنیتهی سیاسی» است تا پایان سدهی هژدهم تداوم مییابد. در بخش دوم کتاب، باربیه به بررسیِ زایش و بالش مدرنیتهی سیاسی میپردازد که از انقلابهای امریکا و فرانسه آغاز میشود. نویسنده در این بخش به بررسیِ آرای مژدهگویان مدرنیته (اسپینوزا، لاک، مونتسکیو) میپردازد، از نقد منتقدان آن (توکویل، مارکس) سخن میگوید، و به بررسی موانعی میپردازد که بهویژه در سدهی بیستم در راه آن پدیدار شد، موانعی که از جمله در دیدگاهها و کنش سیاسی هیتلر و موسولینی متجلی شد.
فهرست کتاب شامل سرفصلهای زیر است:
یادداشت مترجم 9
پیشگفتار مارسل گُشه 13
دیباچه 15
بخش یکم
فقدان مدرنیته ی سیاسی
فصل نخست : دولتشهر باستانی 27
1. برتری دولتشهر بر فرد 27
2. رویارویی فرد با دولتشهر: تلاش سقراط 35
فصل دوم : مسیحیت و فردباوری 41
1. مسیحیت ، دین فرد 41
2. تز خاستگاه مسیحی فردباوری 45
3. فقدان پیوند میان مسیحیت و فردباوری 50
فصل سوم : اجتماع و فرد در قرون وسطا 57
1. نخستین نشانه های فردباوری 59
2. تعلق فرد به جماعت 62
3. برتری دولت بر فرد 67
فصل چهارم : دین پیرایی پروتستانی ، فردباوری و مدرنیته 73
1. پروتستانیسم و شکل گیری مدرنیته 74
2. کالوینیسم و پیدایش فردباوری 80
3. کثرت گرایی دینی و مدرنیته ی سیاسی 83
4. رابطه ی پروتستانیسم و جمهوری 89
فصل پنجم : هابز، نظریه پرداز دولت پیش مدرن 95
1. تشکیل جمهوری 99
الف ) واگذاری حقوق فردی 99
ب ) نتایج واگذاری حقوق 102
2. وضعیت فرمان گزاران 106
الف ) آزادی محدود افراد 106
ب ) جایگاه مالکیت و دین 111
فصل ششم : روسو و بازگشت به دولتشهر باستانی 117
1. قرارداد اجتماعی و شکل گیری دولت 117
2. پی آیندهای قرارداد اجتماعی 120
3. حدود قرارداد اجتماعی 125
4. ارجاع به دولتشهر باستانی 129
بخش دوم
پویش مدرنیته ی سیاسی
فصل نخست : مژده رسانان مدرنیته ی سیاسی : اسپینوزا، لاک ، مونتسکیو 139
1. اسپینوزا و آزادی اندیشیدن 140
2. لاک و اعلام پهنه ی خصوصی 144
3. مونتسکیو و آزادی سیاسی 149
فصل دوم : پیدایش مدرنیته ی سیاسی در ایالات متحد و فرانسه 159
1. ایالات متحد و مدرنیته ی سیاسی 159
2. فرانسه و مدرنیته ی سیاسی 168
الف ) زایش مدرنیته ی سیاسی 169
ب ) دشواری های راه 176
فصل سوم : از نظریه تا نقد مدرنیته ی سیاسی 185
1. کنستان ، نظریه پرداز دولت مدرن 185
2. تردیدهای توکویل نسبت به دولت مدرن 193
3. مارکس و نقد دولت مدرن 199
الف ) دولت پیش مدرن و دولت مدرن 199
ب ) شکل گیری دولت مدرن 202
ج ) ردّ دولت مدرن 207
فصل چهارم : مدرنیته ی سیاسی و مسئله ی ملت 211
1. ملت قومی ـ فرهنگی و ردّ مدرنیته ی سیاسی 213
الف ) دریافت های هِردِر و فیشته 217
ب ) نظریه های رِنِر و باوئر 220
ج ) ناسیونالیسم فرانسوی از بارِس تا جبهه ی ملی 227
2. ملتِ سیاسی و تحقق مدرنیته ی سیاسی 231
الف ) تأثیر روسو 232
ب ) سی یس و دریافت سیاسی ملت 233
ج ) رُنان و دریافت نوین از ملت 238
فصل پنجم : توتالیتاریسم و طرد مدرنیته ی سیاسی 247
1. فاشیسم ایتالیایی و موارد همانندش 249
2. ناسیونال ـ سوسیالیسم آلمان 264
3. کمونیسم شوروی و چینی 272
فصل ششم : نارسایی های مدرنیته ی سیاسی 285
1. وضعیت های گوناگون در برابر مدرنیته ی سیاسی 286
2. خصلت یهودی اسرائیل 295
3. فروبستگی ترکیه 301
4. پیچیدگی هند 307
5. ناسازه ی ژاپن 315
فصل هفتم : اسلام و مدرنیته ی سیاسی 325
1. فقدان مدرنیته ی سیاسی در جهان اسلام 326
2. ضدیت اسلامیسم و مدرنیته سیاسی 336
الف ) اسلامیسم و فقدان مدرنیته ی سیاسی 338
ب ) اسلامیسم و رد مدرنیته ی سیاسی 342
نتیجه گیری : فراروندگی از مدرنیته ی سیاسی 351
1. شرایط و سرشت فراروندگی 352
2. نمودهای فراروندگی 355
3. خطرها و دورنماهای فراروندگی 367
کتاب شناسی 375
پیوست : مدرنیته چیست ؟ نوشته ی آبل ژانی یر 387
فهرست برخی اعلام 407
واژه نامه ی فارسی ـ فرانسه 417
دیباچه کتاب:
هرچند اکنون به آسانی از مدرنیته به معنای عام و از مدرنیته ی سیاسی در معنایی محدودتر سخن می گویند، اما این دو اصطلاح تقریباً هیچ گاه با دقت تعریف نشده و اغلب آن ها را به اندازه ی کافی روشن و بی نیاز از توضیح می دانند. همین قدر می توان گفت که مدرنیته ــ واژه ای که به گفته ی فرهنگ جامع روبر در سال 1823 پدیدار شد ــ خصلت آن چه مدرن است معنی می دهد، اما صفت مدرن معنای بسیار مبهمی دارد و معمولاً به معنای «تازه » یا «کنونی » است ، و از این رو به دوره ی معاصر با پیشرفت های گوناگونش و در تقابل با مرحله ی پیشین مربوط می شود. هم چنین این صفت در برابر صفت های «پیش مدرن » یا «باستانی » قرار دارد و بنابراین به مرحله ی ویژه ای از تاریخ یعنی عصر مدرن مربوط می شود که از دوره ی نوزایش تا پایان سده ی هژدهم را دربر می گیرد.
این معنی های گوناگون که اساساً به زمان و گاهشماری حوالت می دهند بیش از آن نادقیق اند که بتوانند امکان تعریف مدرنیته و به ویژه مدرنیته ی سیاسی را فراهم کنند. گذشته از این ، حتا می توانند در این زمینه مایه ی گمراهی شوند، زیرا چنین القا می کنند که دولت مدرن دولتی است که یا در دوره ی معاصر (یعنی سده های نوزدهم و بیستم ) و یا در دوران مدرن (یعنی سده های هفدهم و هژدهم ) وجود داشته است . اما این تعریف بسیار سطحی است و نمی تواند سرشت واقعی دولت مدرن را به روشنی توضیح دهد. عادت بر این است که دولت مدرن را با وجود برخی شناسه های نوپدید، مانند تفکیک قوا، رأی گیری همگانی ، اولویت حقوق ، کثرت گرایی (پلورالیسم ) سیاسی ، آزادی های عمومی و غیره مشخص کنند. اما باید گفت که هرچند این عناصر گوناگون برای یافتن تعریف رضایت بخشی از مدرنیته ی سیاسی ضروری می نمایند اما به هیچ وجه بسنده نیستند.
نخست باید این نکته را یادآوری کرد که چون انواع گوناگون دولت وجود داشته و دارد واژه ی دولت نیز به واقعیت های متفاوتی چه در زمان و چه در مکان اشاره دارد. در نتیجه سرشت دولت بسته به دوره ها و کشورها فرق می کند و بی گمان در دوران باستان ، قرون وسطا، عصر مدرن و دوره ی معاصر یکسان نبوده است . آری میان دولتشهر باستانی ، دولت فئودالی ، پادشاهی مطلقه و دولت لیبرالی تفاوت های مهمی وجود دارد و هم اکنون نیز با تنوع چشمگیر دولت ها در کشورهای گوناگون جهان سروکار داریم . هرچند دولت های کنونی همگی معاصر و از نظر حقوقی برابر شمرده می شوند، اما چون در یک مرحله از تحول قرار ندارند واقعاً همانند نیستند. به ویژه دولت دموکراتیک غربی شباهت چندانی با شکل های موجود دولت در دیگر بخش های جهان ــ مخصوصاً در آسیا و آفریقا ــ ندارد.
می دانیم دولت ها تفاوت های فراوانی با یکدیگر دارند که از ترکیب جمعیت (همگن یا ناهمگن )، شکل سازمان دهی (واحد و یکپارچه ، فدرال یا امپراتوری ) و شیوه ی حکمرانی (دموکراتیک ، خودکامه ، یا دیکتاتوری ) ناشی می شوند. باری رسم بر این است که بیش تر و اساساً به این گونه تفاوت ها توجه کنند که هم نمایان تراند و هم مهم تر می نمایند. اما باید توجه داشت که میان دولت ها تفاوتی بنیادی و نه چندان آشکار وجود دارد که دولت های پیش مدرن را از دولت های مدرن متمایز می سازد. در این مورد، سنجه ی به کار رفته ، مدرنیته ــ و اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم ــ مدرنیته ی سیاسی است . از این رو صفت های «پیش مدرن » و «مدرن » معنای تاریخ شمارانه ندارند بلکه ساختار اساسی دولت را که از زمان تاریخی فراتر می رود معین می کنند. هرچند درست است که دولت های مدرن به طور کلی شکل بندی نسبتاً تازه ای به شما می آیند و از پیدایش نخستین دولت های مدرن بیش از دویست سال نمی گذرد، نمی توان برخی دولت های کنونی را که به شکل پیش مدرن نزدیک تراند مدرن خواند.
بنابراین برای تعریف مدرنیته ی سیاسی نخست باید روشن کرد که دولت پیش مدرن و دولت مدرن چیست و سپس نشان داد چه چیزهایی آن ها را از یکدیگر متمایز می کند. «دولت پیش مدرن » عبارت از گروه انسانی سازمان یافته یا باهمستانی سیاسی است که ضروریات زندگیش را در اختیار دارد و می تواند نیازهای خود را برآورده سازد. گرچه کم و زیادی جمعیت و کوچک و بزرگی گستره ی قلمروِ آن چندان اهمیتی ندارد، همواره اقتدار یا قدرتی لازم است که این جماعت را راه بَرَد و بر آن فرمان راند. اعضای اجتماع اجزای یک کل شمرده می شوند؛ به این معنی که نه خودمختاری شخصی دارند و نه بیرون از جماعت ، هستی ویژه ای دارند. در واقع افراد به عضوی از گروهی که به آن تعلق دارند و به آن وابسته اند فروکاسته می شوند. در نتیجه ، گروه بر افراد برتری دارد، و افراد تنها در درون گروه و به یاری گروه می توانند وجود داشته باشند. اینان بیرون از گروه و بدون گروه هیچ اند و هیچ کاری نمی توانند انجام دهند.
اما دولت مدرن به شیوه ای کاملاً متفاوت نمودار می شود، زیرا در این مورد باهمستان سیاسی به دو عنصر متمایز تقسیم می گردد: نخست ، دولت به معنای خاص آن ، که به قلمرو سیاسی ربط دارد؛ و دوم ، جامعه به معنای دقیق آن ، که معمولاً آن را جامعه ی مدنی می نامند. در نتیجه ی این تقسیم ، دو پهنه ی متفاوت پدید می آید: یکی پهنه ی عمومی که پهنه ی دولت به شمار می رود و دیگری پهنه ی خصوصی که به جامعه مربوط می شود. انسان نیز به همین سان به دو موجود متمایز تقسیم می شود: از سویی شهروند است ، از این لحاظ که عضو دولت شمرده می شود (که خود از مجموعه ی شهروندان تشکیل یافته است ) و از سوی دیگر فرد خصوصی است ، از این حیث که به جامعه ی مدنی تعلق دارد (که خود از مجموعه ی فردها شکل گرفته است ). باید توجه داشت این تقسیم بندی نتایج چشمگیری به بار می آورد. آری ، انسان دیگر به جزیی از یک کل فروکاسته نمی شود که از او فراتر رود و بر او چیره باشد. از این پس انسان می تواند به عنوان شهروند در زندگی دولت شرکت جوید و بدین سان وجود و کنش سیاسی داشته باشد و هم چنین می تواند به عنوان فرد از آزادی شخصی بهره مند شود و بدین گونه زندگی و فعالیت های خصوصی داشته باشد. بنابراین جدایی میان دولت و جامعه به انسان امکان می دهد تا از چیرگی گروه بگریزد و به مثابه ی فرد خودمختار وجود یابد .
اکنون می توان به روشنی دید که مدرنیته ی سیاسی بر چه استوار است . درواقع ، مدرنیته ی سیاسی با تکنیک ها یا روش های فرمان روایی ، مانند تفکیک قوا یا رأی گیری همگانی و غیره ، که کم وبیش به تازگی پدیدار شده اند تعریف نمی شود. حتا نمی توان آن را نظر به وجود آزادی سیاسی تعریف کرد که به شهروندان امکان مشارکت در زندگی سیاسی را می دهد، زیرا این آزادی می تواند در دولت پیش مدرن هم وجود داشته باشد. از این رو مدرنیته ی سیاسی به طور بسیار دقیق بر جدایی میان دولت سیاسی و جامعه ی مدنی ، میان پهنه ی عمومی و پهنه ی خصوصی و میان شهروند و فرد استوار است .
این جدایی دستامده ی فرآیندی کم وبیش درازآهنگ و دشوار بوده است و برای نخستین بار در پایان سده ی هجدهم و از راه های مختلف ، اساساً در دو کشور ایالات متحد و فرانسه تحقق یافت . سپس در روندِ دو سده ی بعدی ، این فرآیند رفته رفته و گاه با دشواری های بسیار در دیگر کشورهای اروپایی و برخی کشورهای بیرون از این قاره دامن گسترد. اما در پایان سده ی بیستم هنوز همه ی کشورها را ــ دست کم به طور کامل ــ فرانگرفته است و به انجام رسیدنش در بسیاری از کشورها به ویژه در کشورهای آسیایی و آفریقایی و نیز در کشورهای برون آمده از امپراتوری شوروی و در جهان اسلام دور می نماید. به این سبب شمار بسیاری از کشورهای معاصر را نمی توان واقعاً دولت های مدرن شمرد. به این معنا که این کشورها جدایی میان دولت و جامعه را با همه ی نتیجه های عملی پی آیندش به تحقق نرسانده اند و به طور کامل به مدرنیته ی سیاسی دست نیافته اند. از این نظر، همه ی کشورها در وضعیت یکسانی نیستند، زیرا همگی در یک مرحله از تحول جای ندارند. به این ترتیب که برخی از دیرباز به مدرنیته ی سیاسی رسیده اند، برخی دیگر به تازگی در این فرآیند گام نهاده اند و در پویش خود کم وبیش پیش رفته اند بی آن که به پایان کار رسیده باشند و سرانجام شماری دیگر از این تحول برکنار مانده اند و حتا گاه با شدت به مخالفت با آن برمی خیزند.
برای درک نیکوی سرشت دولت مدرن و احاطه ی بهتر بر مفهوم مدرنیته ی سیاسی ، باید نخست آن فرآیند تاریخی را باز نمود که از دولت پیش مدرن به دولت مدرن راه بُرد و سپس این نکته را بررسید که چگونه مدرنیته ی سیاسی گام به گام پدید آمد و با وجود همه ی موانع بالید و گسترش یافت . تشخیص مرحله های گوناگون این فرآیند از این رو نسبتاً آسان است که به طور معمول در اندیشه ی سیاسی دوره ی معاصرِ خود نمود یافته یا توجیه شده اند. بنابراین می توان دو مرحله ی مهم را تمیز داد: نخستین مرحله ، که تا پایان سده ی هژدهم ادامه یافت ، با فقدان مدرنیته ی سیاسی مشخص می شود و دومین مرحله ، که از این دوره می آغازد، به زایش و بالندگی و گسترش بعدی مدرنیته ی سیاسی مربوط می شود.
می دانیم که تا پایان سده ی هژدهم فقط شکل های گوناگونی از دولت پیش مدرن وجود داشت . نخستین و بی گمان بهترین شکل دولت پیش مدرن همانا دولتشهر یونانی بود و سپس شکل های دیگر دولت پیش مدرن به ویژه دولت فئودالی در قرون وسطا و دولت مطلقه در سده های هفدهم و هژدهم پدیدار شدند. اما می توان از خود پرسید که آیا تأثیرپذیری از مسیحیت زمینه ساز و راهگشای گذر از دولت پیش مدرن به دولت مدرن در دو لحظه ی تعیین کننده ی زیرین شده است ؟ نخست هنگام پیدایش و گسترش مسیحیت و سپس هنگام دین پیرایی پروتستانی ] رفورماسیون [ در سده ی شانزدهم . در مورد نخستین می گویند که مسیحیت با اعلام آزادی و مسئولیت هر فرد دولتشهر باستانی را مورد شک و تردید قرار داد و در مورد دوم ادعا می کنند که پروتستانیسم دولت فئودالی را مردود شمرد و با تسهیل رشد و توسعه ی فردباوری راه را به سوی دولت مدرن گشود. باری ، برای آن که معلوم شود آیا در این دو فرضیه ــ که پیوسته مطرح می شوند ــ پاره ای از حقیقت نهفته است یا نه باید هر دو را با موشکافی و باریک اندیشی بررسید.
سده های هفدهم و هجدهم نیز شایان توجهی ویژه اند، زیرا هم دوره ی دولت مطلقه و هم دوره ی مخالفت با دولت مطلقه شمرده می شوند. این مرحله ، گذار از دولت پیش مدرن به دولت مدرن را مستقیماً زمینه سازی کرد و گرچه دولت پیش مدرن به رغم از دست دادن خصلت فئودالی اش هم چنان برجای مانده بود، این دولت به آرامی تحول یافت و به طور محسوسی دگرگون شد. درست در همین زمان بود که شرایط پیدایش دولت مدرن کم کم پدیدار شد. به این سبب اندیشه ی سیاسی این دوره دو وجهی است ، یعنی هم واقعیت دولت پیش مدرن و هم خواست و آرزوی مدرنیته ی سیاسی را بازمی تاباند؛ از این رو گاه ــ به ویژه در مورد هابز و روسو ــ نظریه ی نوینِ دولت پیش مدرن را تدارک می بیند و پذیرش آن را برای حفظ بهتر این دولت پیشنهاد می کند و گاه نیز عناصر زمینه ساز دولت مدرن را در خود دارد. بدین سان اسپینوزا، لاک و مونتسکیو را می توان مژده رسانان مدرنیته ی سیاسی دانست ، گرچه راه کارشان در چارچوب دولت پیش مدرن جای داشت .
دولت مدرن ، با تعریفی که ما از آن دادیم ، در پایان سده ی هژدهم کم وبیش هم زمان در ایالات متحد و فرانسه پدیدار گردید و گرچه فرآیندی یکسان را نپیمود به نتیجه ای همانند رسید؛ سپس در سده ی نوزدهم با گذر از موانعی چند رشد و گسترش یافت و پابرجا شد. درست در همین زمان بود که دولت مدرن پشتیبان و توجیه مورد نیاز خود را در لیبرالیسم یافت . بنژامن کنستان هم چون بهترین نظریه پرداز مدرنیته ی سیاسی پای به میدان نهاد و توکویل نیز با وجود این که از بیان ملاحظاتی انتقادی نسبت به آن تردید نمی ورزید اما با نظری مساعد به آن می نگریست . با این همه ، در همین سده ، محدودیت ها و ناتوانی دولت مدرن در برابر مسائل اجتماعی برآمده از انقلاب صنعتی آشکار شد و اندیشمندان سوسیالیست با افشای شدید نارسایی های این دولت به تردید در آن نگریستند. به ویژه ، مارکس به تحلیلی ژرف از دولت مدرن پرداخت تا نخست به انتقاد از آن برخیزد و سپس در طرد آن بکوشد.
در سده ی بیستم ، چنین می نمود که دولت مدرن به گونه ای قطعی و بازگشت ناپذیر در بیش تر کشورهای غربی استوار شده است . اما با رشد ناسیونالیسم و اهمیت یابی مسئله ی ملت ناگهان دولت مدرن با پدیده ی تازه ای روبه رو شد که بر سرشت آن اثر نهاد و گاه آن را در ژرفا دگرگون ساخت . باید توجه داشت که ناسیونالیسم ، که ملت را از فرد برتر می شمرد، اساساً مدرنیته ی سیاسی را تهدید می کند و راه بازگشت نوعی دولت پیش مدرن را هموار می سازد. از این رو باید روابط مدرنیته ی سیاسی و واقعیت ملی را بررسید و درباره ی همخوانی شان به پرسش نشست . هم چنین در سده ی بیستم ، دولت مدرن گذشته از پیوندخوردگی اش با ملت با چالش مهمی روبه رو شد که همانا چالش توتالیتاریسم در شکل های گوناگونش (فاشیسم ، ناسیونال سوسیالیسم و کمونیسم ) بود. به طور کلی ، باید گفت که توتالیتاریسم از بنیاد، نفی مدرنیته ی سیاسی است ، هرچند چگونگی این نفی متنوع می نماید. از این رو در میانه ی سده ی بیستم ، توتالیتاریسم پس رفت شگفت انگیز دولت مدرن را در کشورهایی نمودار ساخت که به نظر می رسید به خوبی در آن ها پابرجا شده است .
پس از جنگ جهانی دوم ، مدرنیته ی سیاسی پویش خود را از سر گرفت و جنبش استعمارزدایی قلمروهای نوینی را به رویش گشود. با این همه ، تحقق مدرنیته ی سیاسی در کشورهای نوین حتا در بهترین حالت اغلب دشوار می نماید و هنوز کامل نشده است . افزون بر این ، دولت مدرن از چند دهه ی پیش با نقش فزاینده ی اسلام روبه رو شده است . هرچند دولت مدرن مستلزم استقلال از دین است ، در کشورهای مسلمان دولت به سبب نیازی که به پشتیبانی دین دارد به شکلی تنگاتنگ با دین پیوند خورده است . باری ، در مجموع ، این کشورها هنوز به مدرنیته ی سیاسی نرسیده اند. البته برخی از آن ها بی گمان در این فرآیند گام نهاده اند، اما با مانع اسلامیسم برخورد کرده اند که هم چون تلاشی برای مخالفت با تحول این کشورها و کوششی برای حفظ شکلی از دولت پیش مدرن نمودار می شود.
سرانجام ، درحالی که بسیاری از کشورهای جهان هنوز مدرنیته ی سیاسی را تجربه نکرده اند برخی کشورها که از دیرباز آن را به تحقق رسانده اند دیگر مدرنیته ی سیاسی را بسنده نمی شمارند و در پی فرارفتن از آن اند. از این رو باید این پرسش را پیش نهاد که اصولاً چنین فراروندگی ای امکان پذیر هست یا نه و بر کدام پایه می تواند استوار باشد. پیداست که این موضوع به طرح پرسشی درباره ی دولت پُست ـ مدرن مربوط می شود که هرچند دستاوردهای مدرنیته ی سیاسی را نگاه می دارد، بر آن است تا با تجدید پیوندهای دولت و جامعه امکانات تازه ای عرضه کند.
باری ، تحلیل مدرنیته ی سیاسی ، پیدایش و بالندگی و گسترش اش هم از نظر تاریخی سودمند است و هم از نظر عملی ، زیرا از سویی تفاوت دولت پیش مدرن با دولت مدرن را نشان می دهد و از سوی دیگر نوبودگی اساسی دولت مدرن را آشکار می سازد. این تحلیل تنها به توصیف شناسه های اصلی دولت مدرن بسنده نمی کند، بلکه هدفش ارائه ی تعریف دقیقی از دولت مدرن به گونه ای است که سرشت واقعی و پی آیندهای گوناگون آن به خوبی درک شود. شکل گیری دولت مدرن مستلزم گسستی قطعی از شکل های پیشین دولت است که درواقع زمینه ساز آن بودند و در سنجش با آن هاست که نوبودگی دولت مدرن نمایان می شود. باری باید به این نکته ی مهم توجه داشت که گرچه دولت مدرن پیشرفت سیاسی پراهمیت و چشمگیری را نشان می دهد و شرط ناگزیر و ضروری دموکراسی شمرده می شود، امکان دارد به موانع بسیار برخورَد و حتا دچار پس روی هایی شود که آن را به سوی شکل های پیش مدرن دولت باز بَرَند. روشن است این برداشت به تفسیر نوینی از تاریخ و اندیشه ی سیاسی می انجامد و چشم اندازهای تازه ای می گشاید که گاه ایده های پذیرفته را مورد شک و تردید قرار می دهند.
از دیگر سو، این بررسی از نظر سیاسی و عملی نیز سودمند است ، زیرا مسئله ی مدرنیته ی سیاسی تنها به گذشته مربوط نیست ، بلکه هم اکنون نیز در بسیاری از کشورها که مدرنیته ی سیاسی را آشکارا طرد می کنند یا هنوز آن را به طور کامل به تحقق نرسانده اند مطرح است . توجه به این پرسش بنیادین هم امکان فهم بهتر بسیاری از وضعیت های روزگار ما را فراهم می کند و هم به تعیین رفتار بایسته نسبت به آن ها یاری می رساند. در بسیاری موارد، دشواری ها از فقدان مدرنیته ی سیاسی ، یعنی از عدم امکان ایجاد دولت مدرن برمی خیزد و از این رو نخست بحث بر سر سرشت دولت است و این مسئله بر مسئله ی دموکراسی تقدم دارد. به دیگر سخن ، برای این که بتوان دموکراسی را برقرار کرد نخست باید دولت مدرن را متحقق ساخت . بنابراین باید در هر مورد به تشخیص درست مسئله پرداخت و درمانی سازگار پیشنهاد کرد که امکان دارد طولانی و پیچیده باشد. هرچند ممکن است چنین راه کاری بیهوده و ناکارآمد بنماید، اما در واقعیت ، امکان فرا رفتن از تحلیل های سطحی و کنار گذاشتن راه حل های نارسا را فراهم می کند و به ویژه ، هم درکی ژرف تر از برخی موقعیت های سیاسی را در دست می نهد و هم برای رویارویی با آن ها، بهترین راه ها را نشان می دهد.
نکته:
چاپ دوم این کتاب در سال 1386 در 424 صفحه با قیمت 17,000 تومان منتشر شده است.
آفرین به نودویکی های سیاسی.
کاری از دست برآمد خوشحال می شوم خدمتی کنم.