ما۲۴نفر

(تارنمای دانشجویان معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی ۹۱ - دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام

ما۲۴نفر

(تارنمای دانشجویان معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی ۹۱ - دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام

محفل ۲۴ دانشجوی معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی دانشگاه امام صادق(ع). سعی می‌کنیم آن‌چه خودمان و دیگر دانشجوهای معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی به آن نیاز دارند را منتشر کنیم.
اگر شما هم اطلاعاتی برای انتشار دارید، با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر انتقادها و پیشنهادهای شما هستیم.

۲۲۵ مطلب با موضوع «با هم بیاموزیم» ثبت شده است

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 37: مردم چهار طبقه بیش نیستند

گویند وقتی در برابر سلطان[هولاکو] گروهی از فقیران قلندریه پیدا شدند.

سلطان از خواجه‌نصیرالدین پرسید: اینها چه کسانند؟

خواجه جواب گفت: گروهی زاید و بیهوده‌اند. بر فور سلطان دستور داد که همه را نابود کردند.

کسی را خواجه پرسید: مقصود تو از این بیان چه بود؟

گفت: مردم چهار طبقه بیش نیستند؛ جمعی امیر و وزیر و کسان سلطانند از لشکری و کشوری، دو دیگر، بازرگانان و تجارند، سه دیگر پیشه وران و صنعتگران اند و آخرین گروه برزگران و دهقانانند و آن کس که از زمره این چهار گروه نباشد سربار مردم و در جهان زیاده است.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت هفتم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت ششم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 36: ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺒﯿﻦ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪﺧﺎﻥ ﺍﺯﺑﮏ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﺗﺎﺯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ ﻋﺒﻮﺭﺵ ﺑﺮ روستای متروکه‌ای ﺍﻓﺘﺎﺩ که می‌گفتند قبر رستم قهرمان اسطوره‌ای معروف آنجاست! عبداله‌خان با حالت ﺷﻤﺎﺗﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ:

ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺒﯿﻦ
ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺩﻟﯿﺮﺍﻥ ﺗﻮﺭﺍﻥ ﺑﺒﯿﻦ!

ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺭﺳﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﭼﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ؟!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ حاضران ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍنی ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺧﺸﻢ ﻧﮕﯿﺮﯼ، ﺑﮕﻮﯾﻢ!
ﮔﻔﺖ: ﺑﮕﻮ.
ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽﮔﻔﺖ:

ﭼﻮ ﺑﯿﺸﻪ ﺗﻬﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﻧﺮﻩ ﺷﯿﺮ
ﺷﻐﺎﻻﻥ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻟﯿﺮ!

۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت پنجم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 35: جامه خاص

از بهر روز عید سلطان محمود خلعت هر کسی تعیین می‌کرد. چون به طلحک رسید، فرمود که پالانی بیارید و بدو دهید. چنان کردند. چون مردم خلعت پوشیدند طلحک آن پالان در دوش گرفت و به مجلس سلطان آمد. گفت: ای بزرگان عنایت سلطان در حق من بنده از اینجا معلوم کنید که شما همه را خلعت از خزانه فرمود دادن و جامه خاص از تن خود برکند و در من پوشانید.

عبید زاکانی

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت چهارم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 34: ذکر خداوند

شخصی خانه‌ای به کرایه گرفته بود. چوب‌های سقفش بسیار صدا می‌کرد. به خداوند خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد.

پاسخ داد که چوبهای سقف ذکر خداوند می‌کنند.

گفت: نیک است، اما می‌ترسم این ذکر، منجر به سجده شود.

عبید زاکانی

 

پ.ن:

دین را سپر کارهای اشتباه خود قرار دادن نیز یکی دیگر از آفت‌های ماست.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 33: درمان درد

وقتی فردی را سگ گزید، گفتند: اگر می‌خواهی درد ساکن شود آن سگ را ترید بخوران.

گفت: آنگاه هیچ سگی در جهان نماند مگر آنکه بیاید و مرا بگزد.

 

پ.ن:

لن ترضَ عنک الیهود...

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 32: گناه کیست؟

استر طلحک بدزدیدند.

یکی می‌گفت: گناه توست که از پاس آن اهمال ورزیدی.

دیگری گفت: گناه مهتر است که درِ طویله باز گذاشته است.

طلحک گفت: پس در اینصورت دزد را گناه نباشد.

۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 31: مرا با مسلمانی چه کار!

خطیبی را گفتند: مسلمانی چیست؟

گفت: من مردی خطیبم، مرا با مسلمانی چه کار!

عبید زاکانی

 

پ.ن:

اسلوب این حکایت برای اهل معنا، چقدر آشناست.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 30: اعراب کافرترینِ مردمند

اعرابی اقتدا به امامی کرد. امام بعد از فاتحه آیة «الأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَنِفَاقًا» {اعراب کافرترینِ مردمند} برخواند. عرب برنجید و سیلی محکم بر گردن امام زد.

امام در رکعت دوم بعد از فاتحه آیة «وَمِنْ الْأَعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ» {در اعراب هستند کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان آوردند.} خواند.

اعرابی گفت: «اصلحک الصفعة» {پس گردنی درستت کرد}

 

پ.ن:

برخی در سیاست نیز معتقدند، حرف حق تا زمانی خوب است که به نفع‌شان باشد.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
پنجشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت سوم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۳۰
چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 29: خدا با تو کار دارد!

دهقانی در اصفهان به در خواجه بهاءالدینِ صاحب دیوان رفت. با خواجه‌سرا گفت که با خواجه بگوی که خدا بیرون نشسته است، با تو کاری دارد. با خواجه گفت. به احضار او اشارت کرد. چون درآمد، پرسید که تو خدائی؟

گفت:آری.

گفت: چگونه؟

گفت: حال آنکه من پیش دهِ خدا و باغِ خدا و خانه‌ی خدا بودم؛ نواب تو، ده و باغ و خانه از من به ظلم بستدند، خدا ماند!

 

عبید زاکانی

۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰

آقای حمید درویشی در پاورقی نوشت:

انتخاب رشته دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) در مقطع دکتری به چه کسانی پیشنهاد نمی‌شود؟

سه شرط خاص دانشگاه ما برای جذب دانشجوی دکتری:
١- زبان  عمومی (تافل دکتری، یا تافل یا تولیمو)
٢- آزمون اسما (آزمون سراسری معارف اسلامی)
٣- گزینش و تحقیقات صلاحیت انقلابی اسلامی

شرط زبان عمومی معمولا در موقع تصویب طرح رساله دکتری جدی می‌شود و قبل آن، چندان مطالبه نمی‌گردد. حداقل در مواردی برای برخی از دانشجویان در گذشته چنین بوده است.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 28: در چه کاری؟

مسعود رمال در راه به مجدالدین همایونشاه رسید.

مسعود پرسید که در چه کاری؟

گفت: چیزی نمی‌کارم که به کار آید.

گفت: پدرت نیز چنین بود، هرگز چیزی نکاشت که به کار آید.

 

پیام اخلاقی:

این دور باطل را شما باید بشکنید؛ حسرت پیشینیان را نخورید و چیزی بکارید که فردا به کار آید.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت دوم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 27: دعوی خدایی

شخصی از مولانا عضدالدین پرسید: چونست که مردم در زمان خلفا دعوی خدائی و پیغمبری بسیار می‌کردند و اکنون نمی‌کنند؟

گفت: مردمِ این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می‌آید و نه از پیغامبر!

 

عبید زاکانی

پ.ن:

کاد الفقر أن یکون کفرا.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 26: آرمانِ دزدی!

ابوبکر ربانی اکثر شبها به دزدی می‌رفت و چندان که سعی کرد، چیزی نیافت. دستار خود بدزدید و در بغل نهاد. چون در خانه رفت، زنش گفت: چه آورده‌ای؟
گفت: این دستار آورده‌ام.

گفت: این که از آن خود توست.

گفت: خاموش! تو ندانی؛ از بهر آن دزدیده‌ام تا آرمان دزدیم باطل نشود.

 

عبید زاکانی

پ.ن:

برخی از حضرات سیاسیون نیز برای باطل نشدن آرمانی که برای خودشان تعریف کرده‌اند، اینگونه ماله‌کشی می‌فرمایند.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۰
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

5 گام طراحی مقاله

گام اول: انتخاب ایده و موضوع مقاله

مقاله شما در مورد چه چیزی ست؟ موضوع و ایده اصلی آن چیست. به عبارت ساده تر، حرف اصلی شما توی مقاله چیست؟ چه پیامی دارد؟ مثلا ممکن است مقاله شما موضوعش "بررسی تاثیر میزان استفاده از جستجوی اینترنتی بر حافظه کوتاه مدت" باشد.

۲ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۰