ما۲۴نفر

(تارنمای دانشجویان معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی ۹۱ - دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام

ما۲۴نفر

(تارنمای دانشجویان معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی ۹۱ - دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام

محفل ۲۴ دانشجوی معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی دانشگاه امام صادق(ع). سعی می‌کنیم آن‌چه خودمان و دیگر دانشجوهای معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی به آن نیاز دارند را منتشر کنیم.
اگر شما هم اطلاعاتی برای انتشار دارید، با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر انتقادها و پیشنهادهای شما هستیم.

۲۲۵ مطلب با موضوع «با هم بیاموزیم» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 46: مردی که در میان شعله‌ها می‌سوخت

مردی زیر باران از دهکده کوچکی می‌گذشت. خانه‌ای دید که داشت می‌سوخت و مردی را دید که وسط شعله‌ها در اتاق نشیمن نشسته بود.
مسافر فریاد زد : هی، خانه‌ات آتش گرفته است!

مرد جواب داد : می‌دانم!
مسافر گفت: پس چرا بیرون نمی‌آیی؟
مرد گفت: آخر بیرون باران می‌آید. مادرم همیشه می‌گفت: اگر زیر باران بروی، سینه پهلو می‌کنی!

پ.ن:

قال امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام):
لَیسَ العاقِلُ مَن یَعرِفُ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ وَ لکِنَّ العاقِلَ مَن یَعرِفُ خَیرَ الشَّرَّینِ
عاقل، آن نیست که خوب را از بد تشخیص دهد. عاقل، کسى است که از میان دو بد، آن را که ضررش کمتر است، بشناسد.(مطالب السئول، ص 250)

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت شانزدهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت پانزدهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 45: کوره رنج

آهنگری با وجود رنج‌های متعدد و بیماری‌اش عمیقاً به خدا عشق می‌ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید: تو چگونه می‌توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می‌کند، دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر آورد و گفت: وقتی که می‌خواهم وسیله آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می‌گذارم و می‌کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد،می‌دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آن را کنار می‌گذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا، مرا در کوره‌های رنج قرار ده، اما کنار نگذار!

پ.ن:

انسان‌هایی موفق هستند که تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت چهاردهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 44: ترک عادت!

دو نفر با هم به سفر رفتند، یکى از آن‌ها ضعیف بود و هر دو شب، یک‌بار غذا مى‌خورد ولی دیگرى قوى بود و روزى سه‌بار غذا مى‌خورد، از قضاى روزگار در کنار شهرى به اتهام این‌که جاسوسى دشمن هستند، دستگیر شدند و هر دو را در خانه‌اى زندانى نمودند، و در آن زندان را با گل گرفتند و بستند. بعد از دو هفته معلوم شد که جاسوس نیستند و بى‌گناهند. در را گشودند، دیدند قوى مرده ولى ضعیف زنده مانده است. مردم در این مورد تعجب نمودند که چرا قوى مرده است؟!طبیب فرزانه‌اى گفت: اگر ضعیف مى‌مرد باعث تعجب بود، زیرا مرگ قوى از این رو بود که پرخور بود و در این چهارده روز، طاقت بى‌غذایى نیاورد و مرد ولى آن ضعیف کم‌خور بود، مطابق عادتِ خود، صبر کرد و سلامت ماند.

پ.ن:

کشوری که خود را برای روزهای سخت آماده نکرده است، در روزهای سختی فلج خواهد شد.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت سیزدهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 43: خدا همه‌جا هست!

مردی دعوی خدایی می‌کرد. شهریارِ وقت، به حبسش فرمان داد.

مردی بر او بگذشت و گفت: خدا در زندان باشد؟

گفت: خدا همه‌جا حاضر است.
عبید زاکانی

پ.ن:

نکته قابل توجه این داستان، جلوگیری از انحراف عقیدتی مردم توسط سلطان و حاکم جامعه است. از یک منظر، همه کنایه‌ها و داستان‌هایی که جنبه فردی دارند، جنبه اجتماعی نیز دارند.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ

با دلی آرام و قلبی مطمئن...

فراز پایانی وصیت‌نامه حضرت امام(ره):

دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 28 ثانیه

دریافت فیلم کامل

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۰
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت دوازدهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 42: علم نحو خوانده‌ای؟

نحوی در کشتی بود. ملاح را گفت: تو علم نحو خوانده‌ای؟

گفت: نه.

گفت:«ضیعت نصف عمرک» [نصفِ عمرت ضایع شد]

روز دیگر تندبادی برآمد؛ کشتی غرق خواست شود. ملاح او را گفت: تو علم شنا آموخته‌ای؟
گفت: نه.

گفت: «لقد ضیعت تمام عمرک» [پس تمام عمرت ضایع شد.]

پ.ن:

در سیاست و به طور کلی در جامعه، به همه حرفه‌ها نیازمندیم و هیچ‌کس بی‌نیاز از دیگران نیست.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت یازدهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 41: افسارش از من است!

در مسابقه اسب دوانی اسبی پیش افتاد. مردی از شادی بانگ برداشت و به خودستایی پرداخت.

کسی که در کنارش بود، گفتش: مگر این اسب از آنِ توست؟

گفت: نه، ولیکن افسارش از من‌ است!

پ.ن:

در بازی‌های سیاسی از اینگونه اتفاقات زیاد پیش می‌آید...خوشحالی برای هیچ!

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت دهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰

شاه‌عباس روزی به‌دیدن ملا عبدالله آمد. آخوند مدرسه‌ای ساخته بود ولی خالی از طلاب بود.

سلطان در بازدید مدرسه از ملا عبدالله سؤال کرد: چرا مدرسه شما از طلاب خالی است؟

ملا عبدالله در جواب گفت: پاسخ این سؤال را بعداً به شما خواهم گفت.
پس روزی آخوند ملا عبدالله به بازدید شاه‌عباس رفت، پس از طی تعارفات و گفتگوها پادشاه به ملا عبدالله گفت: چیزی از من خواهش کن! آخوند گفت: من مطلبی ندارم. سلطان اصرار کرد! آخوند گفت: اکنون که شما اصرار دارید، یک حاجت دارم و آن این که من سوار شوم و شما در پیش روی من، پیاده در میدان شاه حرکت کنید! سلطان گفت: حکمت این کار چیست؟ آخوند گفت: جوابش را بعداً می‌گویم.
آخوند ملا عبدالله سوار شد و شاه عباس در پیش روی او پیاده حرکت کرد و قدری راه رفته و همه اهل شهر این منظره را دیدند. سپس آخوند از سلطان خداحافظی کرد و به منزل آمد.

بعد از مدتی سلطان بار دیگر به دیدن آخوند ملا عبدالله آمد و دید که مدرسه آخوند، پُر از جمعیتِ طلاب است. وی از آخوند سؤال کرد: مدتی قبل مدرسه شما از طلاب خالی بود، اکنون مدرسه مملو از طلبه گردیده، دلیلش چیست؟

آخوند گفت: دلیلش به آن روز که از شما خواهش کردم شما پیاده و من سواره بین مردم برویم، مرتبط است. دلیلش آن است که مردم در ابتدای امر، فضیلت علم و عالم را نمی‌دانستند و ظاهربین بودند، لذا ابتدا در مدرسه من کسی جمع نشد و در آن زمان که من سوار شدم و شما پیاده در جلو راه رفتید، مردم ارزش علم را فهمیدند که ارزش علم آن قدر زیاد است که پادشاه پیاده و در پیش رویِ عالم راه می ‌‌رود؛ لذا به جهت عزت دنیا و طلب جاه و جلالِ مالِ دنیا در مدرسه جمع شده و مشغول تحصیل می‌باشند و چون بعضی از مراتب علم را طی کنند، نیت آن‌ها خالص خواهد شد و قصد قربتی که مقصود اصلی در علم و جمیع عبادات است، حاصل خواهد شد.

برگرفته از کتاب «قصص العلماء»، میرزا محمد تنکابنی

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 39: چند حیلت دانی؟

روباه را پرسیدند که در گریز از سگ چند حیلت دانی؟

گفت: از صد افزون است و نکوتر از همه آنکه من و او یکدیگر را نبینیم.

عبید زاکانی

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت نهم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

حکایت 38: دایره شرع انور وسیع است!

در روزگار صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر، شخصی از یکی از منسوبان امیرکبیر در مورد ملکی نزد شیخ عبدالرحیم، قاضی شرعی تهران، اقامه دعوا کرد. شیخ عبدالرحیم که در آن زمان، رئیسِ مهم‌ترینْ محضر شرع در تهران بود، برای خوش آمد امیر، در یک پیام محرمانه، خطاب به ایشان این چنین گفت: «دایره شرع انور در مرحله قضا، وسیع است. میل مبارک حضرت امیر کبیر، باید معلوم باشد تا همان طور حکم صادر شود».

پیام‌رسان با ترس و لرز شدید، پیغام شیخ را تکرار کرد. غضب امیر، طوری بود که مأمور، بی‌اختیار، عقب‌عقب رفته و به درختی خورد و به زمین افتاد. خلاصه بعد از آن‌که شیخ عبدالرحیم به عصبانیت امیر آگاه شد، برای معذرت خواهی نزد ایشان رفت. رسم امیر بر این بود که هرگاه شیخ به نزد وی می آمد، احترام فوق‌العاده‌ای به ایشان می‌گذاشت؛ اما این بار وقتی شیخ وارد شد، اندک احترامی نیز از امیرکبیر ندید و امیر، حتی هم‌کلام او نشده، نشست، برخاست و از اتاق، خارج شد. شیخ، بعد از این قضیه، خانه نشین شد تا از دنیا رفت. امیرکبیر نیز فرد دیگری را به جای او منصوب کرد.

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آموزش word 2013 - قسمت هشتم

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۰
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ

خبر آزادسازی خرمشهر روی بی‌سیم!

مکالمه بی‌سیم بین شهید احمد کاظمی(فرمانده فقید نیروی زمینی سپاه) و سردار غلام‌علی رشید(جانشین فعلی رییس ستاد کل نیروهای مسلح) در مراحل پایانی فتح خرمشهر است. یاد و خاطره شهدا گرامی‌ باد.



دریافت

۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۰