معرفی کتاب: نوسازی، توسعه، جهانی شدن (مفاهیم، مکاتب، نظریهها)
کتاب نوسازی، توسعه، جهانی شدن، با توجه به اینکه نویسنده خود تأکید کرده که حاصل مطالعه و دغدغههای چندین سالهاش میباشد، داری تقسیم بندی مشخص و مناسب در ارائه موضوعات برخوردار است و از نظر تعداد و کیفیت ارائه مفاهیم و نظریهها موجود در زمینه توسعه و جهانی شدن نسبت به کتابهای موجود در این زمینه از سطح بالایی برخوردار است. مطالعه این اثر را به علاقمندان به حوزههای مورد بررسی کتاب میشود چرا که کتاب در ارائه مباحث الگوها نظریهها و پارادایمهای مختلف در این حوزه و همین طور با منابع و آثار موجود درباره آنها، کمک خوبی میتواند داشته باشد.
در یک نگاه اجمالی این کتاب در یک دیباچه و سه فصل و یک ضمیمه تنظیم شده است. فصل اول به بررسی مفهوم نوسازی و توسعه، و اصطلاحات مرتبط میپردازد و اهداف، ابعاد، مراحل و راههای نوسازی و توسعه را مورد بحث قرار میدهد. در فصل دوم، عمدهترین مکاتب، نظریهها و موضوعات نوسازی و توسعه مورد بررسی قرار میگیرند. این فصل به دلیل گستردگی بخش اعظم مطالب کتاب را به خود اختصاص داده است. فصل سوم کتاب به بررسی پدیدهٔ جهانی شدن اختصاص دارد. در این فصل مفهوم، پیشینه، علل، نظریهها، ابعاد، عوامل، ابزارها، مزایا و معایب جهانی شدن مورد بحث قرار میگیرد. همچنین، در بخش پیوست، بررسی و نقد سه کتاب در زمینهٔ موضوعات مورد بحث در این نوشته ارائه شده است.
در دیباچه کتاب نویسنده به صورت کوتاه به بیان بسترها و زمینهها تاریخی تجدد در اروپای غربی و تبع آن اقتباس آگاهانه و عامدانه کشورهای غربی و غیر غربی از مدرنیته، در قالب مدرنیزاسیون یا نوسازی میپردازد.
در فصل اول با عنوان «نوسازی و توسعه: چارچوب مفهومی»، در ابتدایش به معرفی و تعریف مفاهیم و اصطلاحات مرتبط در حوزه توسعه پرداخته و مفاهیمی مانند تغییر، تحول، تکامل، ترقی یا پیشرفت و رشد را مورد بررسی قرا میدهد. در ادامه فصل اول، مؤلف بحثی مفهومی از نوسازی و توسعه ارائه میدهد که در مورد نوسازی، آن را فرایندی چند بعدی تلقی میکند که مستلزم دگرگونی در همه زمینههای اندیشه و فعالیت انسانی است و همه حوزههای سیاسی، آموزشی، دینی، اخلاقی، خانوادگی و طبقاتی را در برمی گیرد (ص ۱۵). در این قسمت، ویژگی نوسازی را از نظر دیوید اپتر بیان و در ادامه به بررسی جنبههای مختلف نوسازی (شامل روان شناختی، فکری، جمعیت شناختی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی) میپردازد و اما در مورد توسعه مینویسد: «توسعه برخلاف نوسازی که حد و غایتی ندارد، اهداف مشخصی را در مدتی معین دنبال میکند و بر خلاف رشد که اهداف کمی را مد نظر دارد، اهداف کیفی را نیز در بر دارد…»(ص ۱۸)؛ و در ادامه در مورد توسعه به بیان چگونگی نگرش به آن در رشتههای مختلف میپردازد.
در قسمت دیگر این فصل، نویسنده آرا و نظریههای چند تن از صاحبنظران داخلی و خارجی از جمله مایکل تودارو، سید جواد طباطبایی، حسین عظیمی، ایان روکس بروف و پیتر والاس پرستون در مورد توسعه را مورد بررسی قرار میدهد و روی هم رفته با بررسی صورت گرفته به این نتیجه میرسد که: «اولاً توسعه تحولی بنیادی، ثانیاً همه جانبه به شمار میرود که هم باید نیازها و ضروریات مادی و عینی و هم جنبههای معنوی زندگی بشر را برآورد. از این رو توسعه اقتصادی-صنعتی همراه با توسعه سیاسی و فرهنگی معنا مییابد که همراه این دو، کمتر زمینههای بحران و گسست را در خود دارد» (ص ۲۶).
در ادامه فصل اول، نویسنده به بررسی زمینههای سیاسی و اقتصادی طرح مباحث توسعه در دوره بعد از جنگ جهانی دوم با توجه به دو قطب بندیهای غرب و شرق میپردازد و در ادامه به بیان روند دگرگونی و تحول در مفهوم توسعه از زمان اعلام برنامه و اهداف آررتو لوئیس در سال ۱۹۴۴ تا در سالهای دهه ۱۹۹۰ میپردازد. همچنین در ادامه با توجه به دگرگونیها و تحول که در مفهوم توسعه رخ داده، نویسنده به بیان اهداف و ابعاد توسعه میپردازد؛ و در آخر فصل هم به بیان مراحل و راههای نوسازی و توسعه میپردازد که مراحل توسعه و نوسازی را شامل این سه مرحله میداند: ۱. انقلاب کشاورزی، ۲. انقلاب صنعتی، ۳. انقلاب فرا صنعتی یا انقلاب الکترونیکی، اطلاعاتی و ارتباطی (ص ۴۱-۴۰) و در مورد راههای توسعه و نوسازی، این سه راه را که جوامع سنتی صورت دادهاند، بیان میکند:۱. راه دموکراتیک و سرمایه دارانه، ۲. راه نوسازی محافظه کارانه، ۳. راه نوسازی کمونیستی.
فصل دوم با نام «مکاتب، نظریهها و موضوعات توسعه» که بخش اعظم کتاب را به خود اختصاص داده، نظریهها صرفاً اقتصادی را بررسی نمیکند بلکه نظریهها را که جنبههای سیاسی-جامعه شناختی و یا سیاسی-اقتصادی را مورد توجه قرار داده. در ابتدا فصل نویسنده به زمینهها و گرایشهای که در نظریههای توسعه و نوسازی وجود دارد را با توجه به تغییر و تحول تاریخی که در نظریههای علوم اجتماعی به وجود آمده را مورد بررسی قرار میدهد که عمدتاً میراث نظریههای مدرنیتی و پوزیتویستی بوده است و اینکه ناشی از دوران روشنگری عصر خود محسوب میشوند. سپس در ادامه، الگوهای کلی نظریههای توسعه سیاسی را که از نظر نویسنده دارای دو الگو همبستگی و علّی میباشد را شرح میدهد.
در ادامه فصل، نویسنده سه مکتب نظریه پرداز (که بعد از جنگ جهانی دوم به مطالعه در زمینه توسعه پرداختند) را دیدگاههای کلان، زمینههای پیدایش، سیر تاریخی و همچنین ویژگیها که بینشان وجود دارد را بیان میکند که این مکاتب عبارتاند از: ۱. مکتب نوسازی ۲. مکتب وابستگی ۳. مکتب نظام جهانی.
بخش دیگر فصل دوم کتاب (که بیشترین حجم فصل را تشکیل میدهد) به بیان آرا و اندیشههای نظریهپردازان توسعه میپردازد ولی قبل از آن، رشتهها و حوزههای مختلفی علوم اجتماعی که نقش اساسی در گسترش مطالعه توسعه داشتند را معرفی میکند، مانند جامعهشناسان سیاسی، مورخان اقتصادی، جامعهشناسان، روانشناسان و … بعد از این نویسنده، بر اساس یک تقسیم بندی تاریخی، نظریهپردازان را در قالب نظریهپردازان نسل اول (از ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ که این نظریهپردازانی را مورد بررسی میکند: کارل دویچ، دانیل لرنر، مک کلِلند، آلکس اینکلس، سیمور مارتین لیپست، رابرت دال، والت روستو، ادوارد شیلز، گابریل آلموند و جیمز. اس.کلمن)، میانی (از ۱۹۶۰ تا اواخر ۱۹۷۰، شامل نظریهپردازان: دیوید اپتر، ارگانسکی، برینگتون مور، آلموند و پاول، لوسین پای، ساموئل هانتینگتون، پل باران، آنره گوندر فرانک، سمیر امین، کاردوزو و فالتو، گیلرمو اودانل، امانوئل والرشتاین) و متأخر (دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و نیز آغاز قرن بیست و یکم، شامل: نظریهپردازان: توماس گلد، پیتر ایوانز، آدریان لفت ویچ، ریچارد اسکلار، جوهانا وارتیانن) معرفی و به بیان نظرات آنها در زمینه توسعه میپردازد.
بعد از معرفی نظریهپردازان، نویسنده در قسمتهای پایانی فصل، به بررسی چند موضوع در مورد توسعه میپردازد. در ابتدا در یک قسمت نقش دولت در توسعه از دیدگاه بانک جهانی آ بیان میکند که به بررسی گزارشی است که در سال ۱۹۹۷ به نام: «نقش دولت در جهان در حال توسعه» از طرف بانک جهانی ارائه شده، میپردازد.
در قسمت دیگر به نام «توسعه هزاره و اهداف آن» که مربوط به توافقی است که رهبران کشورهای جهان در اجلاس هزارهٔ سازمان ملل متحد که در سپتامبر سال ۲۰۰۰ برگزار شد، حصول یافتند و در زمینه اهدافی برای مبارزه با فقر، گرسنگی، بیماری، بی سوادی، نابودی محیط زیست و تبعیض علیه زنان توافق کردند (ص ۱۵۸). در ادامه در قسمتی به نام «حکمرانی خوب» به بیان تعریف و شاخصهای حکمرانی خوب از دیدگاه سازمانهای بینالمللی نظیر سازمان برنامهٔ توسعه ملل متحد و بانک جهانی و صاحب نظران و کارشناسان مربوط میپردازد.
در قسمت پایانی فصل هم با نام «نظام اداری توسعه» به بیان ضرورت نظام اداری در امر توسعه میپردازد و عوامل مؤثر در کارآمدی نظام اداری را در روند توسعه را بیان میکند.
فصل سوم به نام کلی «جهانی شدن»، به بررسی پدیدهٔ جهانی شدن اختصاص دارد که در ابتدای فصل به بیان رویدادهای که در پایان قرن بیستم رخ داده و موجب دگرگونی زندگی اجتماعی و شکل گیری عصر جدید شده را بیان میکند، مثل انقلاب تکنولوژی حول محور فن آوری اطلاعات، سقوط نظام دولت سالار شوروی و به دنبال آن اضمحلال جنبش بینالمللی کمونیسم که مبارزه تاریخی با سرمایه داری را تضعیف کرد، دگرگون اجتماعی، توجه به محیط زیست و … بعد از بیان این رویدادها، به ریشه شناسی مفهوم جهانی شدن میپردازد و همچنین تعاریفی که از جهانی شدن وجود دارد را در پنج گونه تعریف میکند: ۱. بینالمللی شدن ۲. آزادسازی ۳. جهان گستری ۴. غربی کردن ۵. قلمرو زدایی یا فرا قلمرو گرایی.
در قسمت دیگری از فصل سوم کتاب به نام «پیشینه و علل جهانی شدن» نویسنده به ارائه ریشههای جهانی شده و علل پیدایش آن، از نظر سه دیدگاه بیان میکند: ۱. دیدگاه مورخان و تاریخ گرایان ۲. دیدگاه نوگرایان ۳. دیدگاه پسا نوگرایان.
در ادامه فصل، نویسنده به بررسی نظریههای جهانی شدن از دیدگاه نظریهپردازان شاخص در زمینه جهانی شدن میپردازد که هشت نظریه پرداز عمده را انتخاب کرده: مارتین آلبرو، رونالد رابرستون، آنتونی گیدنز (در موضع راست)، جوزف استیگ لیتز، مارتین خور (در موضع میانه)، سمیر امین، پل سوئیزی و هری مگداف (در موضع چپ).
قسمت دیگری به نام «ابعاد جهانی شدن» در کتاب وجود دارد که به جهانی شدن در سه بعد اقتصاد، سیاست و فرهنگ میپردازد که هر کدام از اینها را از نظر دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار میدهد.
در مورد اینکه، چه عواملی روند پیدایش و گسترش جهانی شدن را تصریح میکند؟ نویسنده به بررسی این عوامل میپردازد: گسترش ارتباطات و فن آوری اطلاعات، رشد شرکتهای چند ملیتی، گسترش و نفوذ بازارهای مالی جهان، افزایش ضرورت اقدامات بینالمللی در خصوص موضوعات مشترک.
در کنار عوامل جهانی شدن، نویسنده به بیان ابزارهای جهانی شدن (مخصوصاً در حوزههای اقتصادی) میپردازد که به چهار دسته تقسیم بندی میکند و هر کدام را جدا جدا توضیح میدهد: تجارت بینالملل، سرمایه گذاری مستقیم خارجی و سایر جریانهای سرمایه، بینالمللی شدن تولید، انتقال تکنولوژی.
پایان فصل سوم کتاب، مربوط به مزایای جهانی شدن از نظر طرفداران جهانی شده و همچنین معایب جهانی شدن از نظر مخالفان آن، اختصاص دارد و مواردی را از هر کدام را برمی شمرد.
قسمت پیوست کتاب به معرفی سه عنوان کتاب در زمینه موضوعهای کتاب اختصاص دارد: ۱. افسانه توسعه: اقتصادهای ناکارآمد قرن بیست و یکم (اثر اُسوالدو دِریورو) ۲. توسعه به مثابه آزادی (اثر آمارتیا کومار سن) ۳. دمکراسی آسیایی (اثر آلن توماس).
تهیه کننده: افشین کیائی اشکور
دکتر شیرزادی از زبان خودشان:
سوابق تحصیلی :
-
دکترای علوم سیاسی، دانشگاه تهران، سال 81
-
فوق لیسانس علوم سیاسی، دانشگاه تهران، سال 73
-
لیسانس علوم سیاسی، دانشگاه تهران، 1370
سوابق شغلی :
پس از دوره لیسانس قریب دوسال (72-1370) در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری (بخش بینالملل) مشغول به کار بودهام. پروژه تحقیقاتی که اینجانب انجام بخشی از آن را به عهده داشتم، پروژه «خلیج فارس و جایگاه آن در نظام بین الملل» بود.
در همین ایام، به مدت شش ماه در بخش سیاسی صدای جمهوری اسلامی ایران (رادیو)، بعنوان نویسنده برنامه، فعالیت می کردم. ازسال 1372 تا سال 1384به مدت بیش از دوازده سال در سازمان برنامه و بودجه (سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور) بعنوان کارشناس برنامهریزی و مسائل توسعه شرق آسیا (چین، هنگکنگ، تایوان)، منطقه اکو و تحولات سیاسی ـ اقتصادی داخلی و بین المللی همکاری داشتم. در کنار این فعالیت ها، از سال 1379 در دایرهالمعارف بزرگ دفاع مقدس مسئولیت گروهای علمی اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی ـ هنری را عهدهدار هستم. از سال 1383 به عنوان عضو هیات علمی و استاد یار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج اشتغال دارم.