شبکههای اجتماعی: شایعه و خبر
به نقل از آکادمی روزنامهنگاری BBC:
چند سالی است که دیگر مخاطب صرف نداریم و کسانی که قبلا تنها مصرفکننده خبر بودند امروزه با استفاده از شبکههای اجتماعی به نوعی تولیدکننده خبر شدهاند. ستار سعیدی، تهیهکننده و مجری در تلویزیون فارسی بیبیسی، با استفاده از یک روایت فرضی نشان میدهد که اعتماد کامل به این شبکهها میتواند برای یک خبرنگار حرفهای کاری خطرناک باشد.
تا همین چند سال پیش، رسانه، یک ارتباط یک طرفه از ناشر به سوی مردم بود. مردم بیشتر دریافتکننده خبر بودند و در مواردی، دیدگاههایشان را از راههای مختلف برای رسانه میفرستادند.
اما با ظهور شبکههای اجتماعی، مانند توییتر، فیسبوک، یوتیوب و مانند آنها، به نظر میرسد رسانهها، رقیبانی در کار خبررسانی پیدا کردهاند. مخاطبان، حالا دیگر فقط مصرفکننده خبر نیستند، بلکه تولیدکننده خبر هم شدهاند. در بسیاری از انقلابها و اعتراضهای خیابانی سالهای اخیر، در کشورهایی مانند میانمار، ایران، تایلند، مصر، لیبی، اوکراین و مانند اینها، خبرها و تصاویر دست اول، پیش از اینکه بر روی خروجی خبرگزاریها و رسانههای خبری قرار بگیرید، در شبکههای اجتماعی دیده میشد.
شهروندان خبرنگار
در جریان اعتراضهای خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ایران، خبرگزاریهای خارجی و رسانههای مستقل، مجال چندانی برای پوشش گسترده آن حوادث نیافتند؛ در چنین وضعیتی، پدیده «شهروند-خبرنگاری» یا «خبرنگاری شهروندی» ارزش زیادی پیدا کرد و اتکای رسانهها به عکسها و مطالبی که شهروندان از داخل شهرهای ایران، بر روی شبکههای اجتماعی میگذاشتند، بیشتر شد.
در افغانستان هم، به تازگی فعالیت شهروندان خبرنگار زیاد شده. کم پیش نمیآید که شما خبر یک انفجار یا حمله داخل شهری را، پیش از اینکه در سایتهای خبری یا خبرگزاریها ببینید، از طریق دوستانتان در شبکههای اجتماعی دریافت کنید.
پس در این صورت، باید نیاز به رسانهها، کمتر شده باشد، درحالی که اینطور نیست. به این مثال توجه کنید:
به دوست تان اعتماد دارید؟
کاربری به نام احمد، در مسیر بازگشت از محل کار به خانه، شاهد یک انفجار شدید در غرب شهر کابل است. او بلافاصله با موبایلش از صحنه انفجار عکس و فیلم میگیرد و بر روی فیسبوک میگذارد، با متن کوتاهی به این مضمون: «انفجار خونین و مرگبار در غرب کابل.»
احمد در صحنه انفجار میبیند که چند نفر روی زمین افتادهاند. او همچنین شیشههای شکسته ساختمانها و دکانها، دود غلیظ، هجوم پلیس و آتشنشانی و مردم به محل انفجار را میبیند. او متوجه میشود که محل انفجار یک مدرسه است و مردم و نیروهای امداد و نجات را میبیند که دانشآموزان را بر روی دستان خود از مدرسه بیرون میآورند و داخل آمبولانسها میگذارند.
این صحنه یک حمله انتحاری مرگبار برای احمد است. او شک نمیکند که حمله کار طالبان است؛ چرا که طالبان بارها چنین حملاتی کردهاند. احمد نتوانسته جسدها را بشمارد، کسی هم به او اجازه نداده جلو برود و بپرسد چند نفر کشته یا زخمی شدهاند. حدسش این است که بعید است از این انفجار شدید، کسی از دانشآموزان و کارکنان مدرسه، جان سالم به در برده باشد.
حس خبررسانی احمد گل میکند و او شروع میکند به گزارش دادن به دوستان فیسبوکی خود: «در اثر یک حمله وحشیانه انتحاری طالبان در یک مدرسه ابتدایی در غرب کابل، دهها تن از دانشآموزان و معلمان و رهگذاران کشته شدند. پلیس محل را محاصره کرده و نیروهای امداد، درحال بیرون کشیدن اجساد از داخل مدرسه اند.»
بعد هم با افزودن چند جمله احساسی به این پُست فیسبوکی، گروهی را که فکر میکند پشت این حمله بوده ملامت میکند و استخبارات فلان کشور همسایه را هم دخیل میداند.
روایت یک خبرنگار
احمد را با پست فیسبوکی و عکسهایی که گرفته به یاد داشته باشید. حالا برویم سراغ فیروز، دوست احمد، که خبر انفجار انتحاری را در فیسبوک دیده.
فیروز خبرنگار است؛ او برای یک رسانه کار میکند؛ مخاطبان او هم از جنس مخاطبان فیسبوک احمد اند، اما انتظارشان از رسانهای که فیروز در آن کار میکند، بیشتر است. فیروز پیش از هر کاری زنگ میزند به پلیس تا ببیند خبر انفجار تایید میشود یا نه. پلیس تایید میکند که در یک مدرسه در غرب کابل انفجار شده، اما حرفی از انتحاری بودن انفجار نمیزند. فیروز برای اینکه مخاطبان رسانهاش بیخبر نمانند، خبر کوتاهی به این مضمون بر روی خروجی رسانهاش قرار میدهد: «انفجاری در یک مدرسه در غرب کابل روی داده که از تلفات احتمالی آن، هنوز گزارشی دریافت نشده است.»
فیروز سپس برای تهیه گزارش به محل حادثه میرود. او کارت خبرنگاری دارد و پلیس به او اجازه میدهد صحنه انفجار را از نزدیک ببیند. او همچین میتواند از مسئولان پلیس، آمبولانس و آتشنشانی هم که در محل هستند، معلومات بگیرد. چند عکس هم از زوایای مختلف میگیرد و به دفتر رسانهاش بر میگردد. حالا ببینیم فیروز چه خبری از این حادثه تهیه کرده است:
«انفجار یک کپسول گاز در مدرسهای در غرب کابل، شماری زخمی برجای گذاشت و خساراتی به مدرسه و ساختمانهای اطراف وارد کرد.
مقامهای بیمارستان محل میگویند بیست دانشآموز که در اثر این انفجار زخمی شده بودند، به بخش فوریتهای پزشکی بیمارستان منتقل شدهاند، اما بیشترشان بعد از پانسمان و درمان سرپایی از بیمارستان مرخص شدند. فقط دو دانشآموز، از ناحیه پا دچار سوختگی شدهاند.
پلیس امکان هرگونه خرابکاری در این حادثه را رد میکند و میگوید انفجار در اثر بیاحتیاطی مستخدم مدرسه روی داده است.»
اول دقت، بعد سرعت
همانطور که دیدیم، نه انفجار و انتحاری بود، نه طالبان و نه استخبارات فلان کشور. از دهها کشته هم خبری نبود. دوستان احمد میدانند که او خبرنگار نیست و مشاهدات و برداشتش از وضعیت را نوشته. اما تصور کنید فیروز، به دوستش احمد اعتماد میکرد و خبر از انفجار انتحاری و دهها کشته در رسانهاش منتشر میکرد.
در این روایت فرضی، فیروز از شبکههای اجتماعی برای کسب خبر استفاده کرد، اما کاملاً به آن اعتماد نکرد و پیش از اینکه اقدام به خبررسانی بر اساس یک پُست فیسبوکی کند، با پلیس تماس گرفت.
ما همیشه باید به یاد داشته باشیم که احمد به خاطر خبر اشتباه، آمار عجیب و غریب تلفات، متهم کردن طالبان و دولتهای همسایه، ممکن است از طرف کسی مواخذه نشود. او به کسی پاسخگو نیست، نهایتا از دوستان فیسبوکی خود معذرتخواهی میکند و میگوید میبخشید که احساساتی شده بودم و هرچه به دهانم آمد نوشتم. اما این جواب، از خبرنگار فرضی ما، فیروز، پذیرفتنی نیست. فیروز خبرنگار یک رسانه حرفهای است. او پول میگیرد تا خبر درست به مردم برساند. مردم به رسانه او اعتماد دارند. فیروز باید متوجه باشد که مثل احمد، نمیتواند و نباید سرعت را فدای دقت کند. فیروز، یک یا شاید هم دو ساعت خبر را دیرتر منتشر میکند، اما خبری منتشر میکند که از همه جزئیاتش مطمئن است.
شبکههای اجتماعی، به امکانی برای دریافت و ارسال سریعتر خبر تبدیل شده است؛ امکانی که هم رسانههای خبری و هم مخاطبان خبر از آن استفاده میکنند. این شبکهها، نیاز به رسانههای خبری را کم نکرده، بلکه مسئولیت آنها را بیشتر کرده است.
رسانههای معتبر، اکنون ضمن اطلاع رسانی در اسرع وقت، و همچنین استفاده از شبکههای اجتماعی برای دریافت خبر، باید متوجه گسترش شایعات از طریق این شبکهها هم باشند و مردم را آگاه کنند.