حکایت ۶۹: هنوز در برلین قاضی هست!
🔹فردریک کبیر میخواست در رقابت با ورسای، قصری بسازد. در کار ساخت قصر، وقفه افتاد. علّت را پرسید. گفتند در گوشهای از زمین، آسیابی است که صاحبش نمیفروشد. فردریک شخصاً به سراغ آسیابان رفت و علت را پرسید.
💬 آسیابان گفت:
اینجا موروثی است و من نه انقدر متمولم که به ان احتیاج نداشته باشم و نه انقدر فقیر که به پولش نیازمند باشم پس نمیفروشم!
💬 فردریک با پرخاش گفت:
«تو میدانی با چه کسی حرف میزنی؟ من اینجا را از تو میگیرم!»
💬 آسیابان لبخندی زد و گفت:
«نمیتوانی چون هنوز در برلین #قاضی هست!».
🔸فردریک به یاد نصایح «ولتر» افتاد که به او گفته بود:
«در حکومت هر چیزی را ابزار خودت کن جز دستگاه عدالت را، چون مردمت از هر جا رانده شوند به دستگاه عدالت پناه می برند، و وقتی آنجا را نیز گوش به فرمان تو ببینند دیگر به بیگانه پناه می برند، و بدین ترتیب پای بیگانه به کشورت باز می شود!»
مطالب مرتبط: