حکایت ۵۹: گردن داروغه
از تیمورلنگ سوال کردند:
چگونه امنیتی در کشور پهناور خود ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول کشور را طی میکند کسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمیکند؟
در جواب جمله کوتاه ولی با تاملی میگوید:
در هر شهری که دزدی دیدم، گردن داروغه را زدم چون یا دزد و داروغه هم دست بوده اند یا داروغه در خواب...!
برگرفته از کتاب تیمور جهان گشا
پ.ن:
این کتاب به قلم خود تیمور نگاشته شده امّا بعدها توسّط مارسل بریون گردآوری شده است.
محتوای حکایت هرچند به صورت مطلق صحیح نیست امّا نکات ظریفی در آن نهفته است که یک سیاستمدار باید به آن توجّه کند.
پ.ن ۲:
إنشاءالله جمعه هر هفته با سیاستنامه در خدمت شما هستیم.
مطالب مرتبط: